ازدواج اینترنتی

میخواستم در مورد ازدواج اینترنتی بنویسم. ازدواجی که خیلی ها شاید به آن با دیده امیدوارنه نگه کنند. 

 ازدواجی که فقط توش دروغ است و با جمله های دوستت دارم شروع میشه .  

ازدواجی که بیشتر مردها یا پسرها  به اون مثل یک بازی نگاه میکنند.  

ازدواجی که از طرف دخترها و خانم ها جدی گرفته میشه. 

 

ولی باز باید یادآوری کنم که این ازدواج ها شاید خارج از ایران و بین دو غیرایرانی باشه شاید درست باشه چون اونها فکر میکنم رو رواست تر باشند.  

ولی در بین دو ایران متاسفانه به بازی گرفته میشه . مخصوصا اگر یک طرف خارج از ایران زندگی کرده باشه . بخصوص در مورد مردها یا پسرها.  

  

شاید بگید که ازدواج قسمت است. ولی چشم و گوش باز کردن اول ازدواج بهتر است تا باور به طرف مقابل.  

ازدواجی که باعث شد اعتماد از بین بره . وقتی از یک طرف میبینی که طرف مقابل تمام مدت فقط به عنوان دوستت دارم خرت کرده ولی برای خودش تفریح کرده و یا اینکه کارش از اول خوب نبوده ولی گفته از وقتی با تو آشنا شدم .............مسخره تر از بقیه چیزها میشه . 

شاید هم تقصیر خود زن بوده باید اعتماد نمیکرد و به قول قدیمی‌ها ملاحظه جیب مرد رو نمیکرد.  

متاسفانه ازدواجی که با دروغ درست شد به بازی گرفته شد و اخرش چی شد؟  

جدایی که امیدوارم که فقط تنفر توش پیدا نشه

خیلی دلم میخواست که هر شب خاطرات رو بنویسم . ولی به قدری فکرم خسته میشه که توان نوشتن دوباره رو پیدا نمیکنم.

یک موضوع فکرم رو مشغول کرده.

محبت یعنی چی ؟

این سوالی است که یه نفر می پرسه و فکر میکنه محبت یعنی خرید سفر و ...

و من میگم نه محبت یعنی هم دلی و هم خوشی و هم صحبتی و بعد سفر و خرید .........

نظر شما چی است؟

چقدر خوب است که دلتنگی و ناراحتی رو کنار گذاشت. البته اگر از قیافه و ظاهر نشه حدس زد. از امروز تصمیم گرفتم دیگه در موردگذشته ایی که برام اتفاق افتاد فکر نکنم. البته اگر بتونم که میتونم. خیلی سخت است. لوی سعی میکنم که لحظات خوب رو به یاد بیارم. خوب هر کس اشتباهاتی تو زندگی داره. شاید خود من هم زیادمقصر بودم. این چند شب فکر میکنم هم دلش سوخته برام هم دلتنگ شده. بهتراست. چون از وابستگی زیاد کمی خودم رو راحت کردم. حرفم رو میزنم .اوایل اصلا نمیخواستم حرفی بزنم که ناراحت بشه یا به زندگی ام لطمه زده باشم. ولی نمی شه . باید روراست بود و حرف دل رو زد. خیلی بهتراست. یا ناراحت میشه و خودش رو وفق میده و یا رد میکنه. میدونی زندگی دو نفره سخت است مخصوصا تو غربت ولی باید حرف دل رو زد. و از هیچ نترسید حتی از به هم خوردن این زندگی.

نمیدونم چی بگم .هنوزبدونی تودلش باشی ولی دیگه نخواد که باهاش باشی. جالب است. روزگار است دیگه. دلیل نداره هر دو نفر که همدیگر رودوست داشته باشن بتونند باهم زندگی کنند؟؟ درست میگم یانه ؟؟  

ولی مسخره است. روزگار مسخره ایی شده . از هر چیزی خسته شدم . فقط میخوام یک کاری برای خودم درست کنم که همه زندگی ام رو پر کنه و وقت فکر کردن به چیزهای دیگه نداشته باشم. مخصوصا این چند سال اخیر رو اصلا فکر نکنم . 

مخصوصا این روزها فکرم شده فقط کار و کار کردن. که بتونم خودم روسراپا نگه دارم . هر کس رو می بینم نامردی دیده حالا به هر طریقی باشه. شاید نتونم بگم نامردی . بگم نادرستی یا چیز دیگه .خدا به همه ما رحم کنه. اون دنیا چی میخواهیم جواب بدیم .  

مثال معتادی شده که میگه معتاد شدم چون ذغال‌اش خوب بود. زندگی ها مسخره شده 

امشب هم نیامدم باهات حرف بزنم.اگر طاقت بیارم خوب است. تو هم اومدی معلوم است. ولی هیچ پیامی نزاشتی و بدون تا تلفن نکنی یا ای میل نزنی اصلا دیگه باهات کاری ندارم .

میگی محبت؟ محبت به پول نیست به کادو نیست. به رخ کشیدن نیست. محبت درست نکردی. محبت به دیگران کردی.

میگی خیانت؟ خیانت از نظر تو یعنی چی؟ یادت هست یکروز گفتی جرا زنها شوهرشون رو برای خودشون فقط میخوان؟ از مرد که چیزی کم نمی شه اگر با کس دیگه باشه؟

کم میشه. محبت اش کم میشه . سرش گرم کس دیگه میشه و هزاران ایراد دیگه

شاید بگید خوب حتما تو خوب نبودی. شاید چون فراموش کرده بودم خودم هم ادم هستم . خودم هم باید ادم باشم .

میدونید هزاران ضد و نقیض شنیدم . از اون و از دیگری . نمیدونم کدوم راست است و کدوم ناراست. می دونم و دیدم که اون خیلی چیزها رو درست نگفته و متاسفانه فقط سرم روگرم کرده. میدونید خیلی حرفهاش رو یادم میاد که چرا م این همه زود باور بود. همیشه میگفتم خوب دوستم داره . ولی نمی دونستم دوست داشتن فقط کافی نیست. و فقط با این حرف که دوستت دارم نمیشه زندگی کرد. متاسفانه  خودم هم باور میکردم .

اره دوستم داشت . ولی اون اوایل بود. این اواخر نه شاید چشم نداشت حتی من رو ببینه . نمیدونم سپردم دست خدا

زندگی این است که امشب دیگه حرف نزدی و پیام هم نزاشتی. باشه .اشکالی نداره. ولی برات نوشتم و باز می نویسم. اره دوشب حرف نزدم . دلم گرفته بود. میدونی چرا؟ چون دیدم خودم رو یکسال و نیم است معطل کردم و مسخره. همین . مسخره کردم خودم خودم رو مسخره کردم.

واقعیت هایی رو دیشب برات نوشتم. جواب ندادی یا اصلا نخوندی. دنیا همین است. فکر میکنم جوابی نداشتی. یادت است روزهای اخر میگفتی شماره تلفن بنویس. و میگفتی چیزهات رو یک جا بزار که میری بفرستم. میدونستم ولی باز خودم روگول زدم . اره . یادت است بارها گفتی برای دفعه اخر بغلت کردم. یعنی از همون اول میدونستی که دیگه من رونمی گی برگرد. حالا ناراحت شدی. هر چی گفتی چیزی نگفتم . اخه کدوم مرد خودش زنش رو دور میکنه بعد میگه تنهام میخوام زن بگیرم و خودم رو دستش بسپارم . یعنی چی؟ تواگر بلد بودی زن نگه داری همون نگه می داشتی. واقعیت هایی رو برات نوشتم که میدونم حسابی بهت برخورده. دیگه کاری باهات ندارم . خدا میدونه کی درست گفته و کی غلط . و کی نیت اش خوب نبود.

دیشب گفتی تنهایی . همدم میخوای. خوب اگر همدم خوبی بودی همدم خودت رو نگه داشته بودی. تمام مدت به حرف این و اونی. هر لحظه اینجا و انجایی. عزیز من . همدم میخوای چه کنی. بدبخت کنی. آواره کنی. بگو

تو اگر بلد بودی همدم نگه داری که فامیل خودت شکایت تو رو نمی کرد.

حتی دیگه فکر کردن در موردتو خسته م میکنه. خیلی فکر کردم برام چه کردی؟ چی بودی؟ چی داشتی؟ که منت می زاری وقتی داشتم برات خرج می کردم. چیزی نداشتی. هیچ بودی و هیچ شدی .

خدا ببخشه من رو اینطور میگم .

خدا بهت بده زندگی راحتی کنی.

ولی دل شکستن هنر نمی باشد.


امشب خوب حال گرفتی. یا حالت رو گرفتم نمی دونم. اخر ادم حسابی یک دفعه شروع میکنی چرت و پرت گفتن. اخه تواگر ادم بودی که زندگی کنی خوب میکردی . من احمق رو بگو که چقدر دلم میسوخت و دوستت داشتم . دروغ نگم الان هم دارم . ولی از این دروغهات خسته شدم. 

یک دفعه دم از تنهایی میزنی. که تنهایی ؟ من قدر زندگی رو نفهمیدم ؟ ندونستم زندگی یعنی چی ؟ تو زندگی رو معنی کن. بلد نیستی. نمیدونی زندگی مشترک یعنی چی؟ نمیدونی خواسته های طرف مقابلت یعنی چی؟ دلم میگیره وقتی یاد حماقت های خودم می افتم. چقدر باورت داشتم .چقدر اعتماد داشتم . راست می گن اگر درست میگی چرا از طرفهای خودت کمک نخواستی که حالا به من میگی مادی؟ اخه ادم حسابی چی بگم . تو میدونی زندگی یعنی چی؟ نه بخدا نمی دونی. فکر میکنی فقط پول است ؟ 

من چقدر خانواده خودم رو ازار دادم . چقدر  بهت اعتماد داشتم و نمی خواستم کمترین اسیبی به تو برسه . ولی تو با من چه کردی؟ من حرص خوردم تو تفریح کردی. من حرص خوردم و غصه خوردم تو ادم حساب نکردی.  

تو دلت چی میخواد؟ هان ؟ باز خر بشم . چی دارم خر بشم. میگی تنها هستی. خوب من رو دور نمی کردی. وقتی فهمیدی دیگه چیزی ندارم ولم کردی. گفتی برو دیگه . من ندارم .خدا میدونه خدا میدونه  

هر کاری میکنم ببخشم دلم نمی اید. میبخشم ولی من غیرت ندارم اگر باز باهات حرف بزنم . 

غیرت ندارم اگر باز بخوام یک کلمه ازتو بگم . 

غیرت ندارم اگر باز بخوام بگم چی شد و چه کردی. 

تو این دوسال تو با من چه کردی؟ فقط عذاب وجدان داشتی ؟ فقط دوستم داشتی؟ به خدا همش دروغ است . تو  فقط خودت رو می شناسی که نمی تونی با کسی زندگی کنی همین

خوب امروز هم تمام شد. باهات حرف زدم . دیگه حرف زدم به خودم افرین میگم که تونستم باهات حرف بزنم.  

چند روز بود که حرف نزده بودیم؟ هان؟ چند روز؟ دلم میخواست باهات بگم و بخندم ولی دیدم که نه زیاد برای قیافه گرفتی . من هم کارهای روزانه خودم رو گفتم و گفتم امروز چطور گذشت. ناراحت شدی. دلت نمیخواست بشنوی . شاید هم اصلا برات مهم نبود. اره گفتی تو هم خسته ایی ونالان . ولی چاره  چی است؟ چرا باید فکر کنی که من راحت هستم و تو ناز ونعمت دارم زندگی می کنم و اصلا یاد تو نمی کنم. میدونی چرا اینطور فکر میکنی؟ چون خودت زیاد هم ناراحت نیستی. 

چند روز است فکر میکردم که از دلت بود این اتفاق بیفته وازت دور بشم و راحت بشی. راستش فکر میکنم که وقتی خواستی برگردم از شوق بود که بله زندگی جدید شروع کنی. چون اخرین روزها ازت محبت ندیدم . شاید بگی نه من اشتباه میکنم. نه واقعیت این بود که تو مثل همیشه نبودی. 

خودم به خودم ظلم کردم . خیلی دوستت داشتم و دارم . شاید هم عادت بوده. ولی میدونی چند شب پیش گفتی که عادت کردی . فقط من برای تو یه عادت شدم؟؟؟ مثل یک گلدان یا یک لیوان که راحت می شه شکست. 

چی بهت بگم . برای مرگ برادرت گل فرستادم می دونی چه کار کردند؟ برگشت دادن که یا بنویس دوستان یا اسمت رو پاک کن . خنده دار بود. میدونی اگر من بودم چه کار میکردم . گل رو میگرفتم و اسم رو برمی داشتم . ولی احترام قایل می شدم . اگر می رفتم چی میشد؟ میگفتم برگرد که نمی خواد بیایی که وابستگان ناراحت می شن. خوشبحالشون که این همه دوستشون داری. 

میدونی تو حتی نتونستی زندگی قبلی خودت رو فراموش کنی. همیشه در موردش حرف می زدی. اون هم ناخواسته و من فکر میکردم بزار بگه که بدونم از دلش چی میگذره و ندانستم با همین گفتن ها تو دلت براش تنگ می شه. روزی که فهمیدم هنوز با هم تماس دارید دلم شکست . سخت است .  

یادت است رفتیم سفر برگشتیم تو فرودگاه گفتی . اگر اون بود میدونست چه کار کنه و کارهامون رو درست میکرد.  

من بیغیرت . واقعا بی غیرتی کردم . قدر خودم رو ندونستم. اخه هر کس جای من بود ول میکرد ولی باز مثل همیشه ساکت شدم و حرف نزدم . 

دوستم داشتی میدونم تو چشمات مشخص بود. یادم نمی ره ماه رمضون بود که داشتم دعای جوشن کبیر رو گوش می کردم و می خوندم . اومدی و ناراحت و عصبی بودی. چیزی نگفتی به من گفتی به کارت برس. ولی دست گذاشتی رو گردنم . برای چند دقیقه و ارام شدی.  

بارها گفتی بهت ارامش میدم . فقط با کمی لمس کردن بهت ارامش میدم. 

ولی قدر دونستی ؟ نه تو قدر خودت رو ندونستی.  

ایرادی که داری دهن بینی است . دست خودت هم نیست. موردی که از روز اول میگفتی دهن بینی نکن. موردی که خودت نتونستی بزاری کناری. زحمت زیاد کشیدی برای کارت . برای زندگی ولی هیچوقت قدر خودت و کارهات رو ندونستی و خودت باعث خراب شدن این زندگی شدی. میگی تقصیر تقصیر زنهاست . نه بخدا تقصیر تقصیر مردهاست. درست زندگی کردن و درست احترام گذاشتن و درست رفتار کردن .  

فقط احترام گذاشتن با همین کار میتونستی ارام باشی. در مورد همه نه فقط من . تو احترام هیچکس رو نداشتی .  

برات دعا میکنم که هر چی میخوای خدا بهت بده. خوب نیست خدا یک نفر رو از بالا به پایین بیاره .  

خدا برات روزهای خوبی بسازه که یاد من هم نکنی. امین

چی بگم بهت نمیدونم . ببین خیلی حرفها رو زدی که بعد عمل نکردی. خیلی. دلم میخواست همین ها رو بهت بگم . رو در رو . ولی میدونم میخندی و میگی تو دیوانه ای. اره دیوانه . 

این حرکات چند شب تو است. یک دفعه همه چی رو قطغ میکنی. برام جالب است. فکر میکنم تو چند شخصیتی باید باشی.بعد که می بینی من محل نمیدم دوباره خودت شروع میکنی. با این حرکات میدونی که من رو زده می کنی. شاید بپرسی چرا ادامه میدم. شاید دلم بخواد به حد کافی دل زده بشم که چای برگشت برای خودم نزارم.  مثل بچه ها عمل میکنی. نمیدونی چی میخوای. هر کس هر چی بگه اون رو انجام میدی. امشب که زنگ زدی از صدات معلوم بود که خوشی و خرمی . انشالله که همیشه خوش باشی. ولی هر شب که حرف میزدی فقط ناله ناله ناله ناله و ناله  

نمیدونم یکسال است از تو دورم یکسال تمام. حتی سالگرد مثلا ازدواجمون هم فراموش شده که تو همین یکسال گذشت . یکسالی که روز سال گرد ازت دور شدم و یکسالی که اوضاع بهتر نشد و بدتر هم شد.  

تویی که قول داده بودی حداقل سر ۶ ماه کارها رو درتس میکنی. ولی یادم میاید به خودم و حرکات تو . فکر میکنم خیلی خوشحال بودی که به بهانه من رو راهی کردی و از خودت دور. یادم میاید چطور به خاطر سبدی که داخل حمام بود حرص می خوردی. و اول مثل اینکه فقط اون اضافه بود برداشتی و بردی مثلا مغازه. یادم میاد با خوشحالی زنگ زدی که تاریخ رفت توکی است. سه بار زنگ زدی و پرسیدی و من غافل میدونستم و فهمیدم برنامه چی است. ولی به حای بدحنسی برگشتم. برگشتم که حداقل دیوانه نشم.  

تو این یکسال فقط من رو بچه حساب کردی و فکر کردی یک بچه داری. بچه ایی که تمام حرکات تو رو دیگه فهمیده بود که همه حرفهات دروغ است و فقط بازی است. 

میدونی روزی که با هزار بازی اون چک ها رو بهت دادم یادم میاید. چطور فیلم بازی کردی و من احساساتی بازیچه تو قرار گرفتم. یادم میاید کسی که همسرش به خاطرش چک داده بودی و مسخره کردی و گفتی مردیکه عوضی. ولی همون بازی صد برابر با من شد و نفهمیدم و ای دل غافل.. 

دوستی میگفت فقط مواظب باش دلت سنگ نشه.  

شد اگر نشده دیگه داره میشه. دیگه دلم برای کسی جز خودم نمی سوزه . 

حیلی حرفها دارم بهت بگم . میخواستم امشب بهت بگم .حوصله تو رو نداشتم و نوشتم . 

 

باز هم مینویسم . شاید روزی لینک رو برات فرستادم که بخونی .  

دلم از دست تو پر است . شده غصه و حرص. غصه خودم رو میخورم که در این تهران و دنیای وحشی نذاشتم کسی به من نارو بزنه و نامردی کنه. ولی  

چی شد. سرمایه ام رفت برای دو سال زندگی که زندگی نبود همش دوری بود و توهین شنیدن . میگن چطور طاقت اوردم . نمی دونم. بگم از دوست داشتن یا به خاطر خانواده و یا به خاطر خودم که سرزنش نشم. سرزنش نشدم چون دیدم همه مواظب سلامتی من هستند. سرزنش نشدم . ولی دلم میسوزه دوسال عمرم و دلی که همیشه خنده به لب داشت و از دل می خندید از دستم رفت. دیگه اون دل رو ندارم . 

به هیچ کس دیگه نمی تونم اعتماد کنم. دوستای خوبی داشتم  . دوستایی که غریبه بودن ولی رو راست . ولی تو این همه نمی دونم  چی شد که حرفهای تو من رو یک طرف دیگه کشید. طرفی که غرورم و همه چی خودم رو از دست دادم . 

 

میگفتی مرگ عزیزت دیگه دل خوش به تو نداده امشب برای خودت خوش بودی . انشالله به ظاهر خوش باشی ولی دلت نباشه چون دلم رو شکستی . 

در شرایطی که برای من پول نداشتی نزدیکترین کس تو بودم . برای کسانی که دور از تو بودن پول می فرستادی فقط بگی دارم . حالا چی ؟ باز داری ؟ 

 

روزی به خدا گفتم اگر سرم کلاه گذاشت و دلم رو شکست و بی وفایی و خیانت کرد. من باشم و نباشم .تو این خدا وکیل من هستی. 

 

فکر میکنم خدا وکیل خوبی باشه. 

نفرین کردم هیچوقت نتونی فراموشم کنی . چه باشم و چه نباشم. همین نفرین برات کافی است.

 

.