۱۵۱

باز این آقا شوهر نامه داد که ای داد و بیداد . زود برگه طلاق را بفرست که من اگر زن اینجایی بگیرم کارم درست میشه و در به در نمی شم . 

اول ناراحت اون شدم . بعد یادم اومد که همین پارسال بود که گفت باید هزار دلار بده به کسی که بتونه ویزاش را تمدید کنه . و جالب این است که گفتم باشه من میام اونجا این پول را میدم که ویزای من هم تمدید بشه و اعتراض کرد و دادو بیداد و قطع .... 

باز هم دیشب همان نامه را ارسال کرد . به خواهرم که گفتم . گفت اصلا جواب نده . فکر کن که نامه ایی به تو ارسال نشده . شروع نکن . 

 

نمیدونم . مردها چی در مورد زنها فکر میکنند. ناراحت شدم بعد از مدتی نامه بده و بعد درخواست برگه طلاق را بنویسه . میگه میدونم که طلاق گرفتی. (البته هنوز طلاق اجرا نشده) . فقط به یک نفر که میخواستم امتحان کنم خبرچین است یا نه . گفتم که طلاق گرفتم .  

حتما اون را دیده و گفته ایران چه خبر ؟ او هم خبر خوش را داده .  

 

زمینی که ارث پدری است . انشالله داره درست میشه . امیدوارم درست بشه که خیالم راحت بشه .  

دلم تنگه

دلم تنگ شده برای همه . برای همه که میشناختم و یادم بردم .


برای اون شریکی که دیگه فراموشم کرده ..


دلم میخواد ببینمش . .. مخصوصا عیدفطر که میشه ... یاد کاری که با من کرد می افتم... رفت سفر با دیگری و من تنها ماندم و بیکسی و غربت و دل خستگی ...


این چند روز که خونه بودم فکر کردم چه زندگی احمقانه ایی بوده. و الان که میخوام سرکار برم باز هم مسخره تر. 


ادم هایی که کارهای احمقانه میکنند و فکر میکنند درست است و شرکتی که صد تا رییس داره .


فردا شب استعفا و ارسال به مدیریت محترم عامل که در خارج زندگی میکنند. 


یکی هست تو قلبم 

که هرشب واسه اون می نویسم و اون خوابه 

نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه  بی تابه 

یک کاغذ یک خودکار شده باز همدم این دل دیوانه 

یک نامه که خیس است پر از اشکم که کسی اون را نمی خونه



این شعر را که میخونه دلم میگیره . باز دلم هواش را کرده . دلم تنگ میشه .


خونه خواهر میرم جای شوهر خواهرم که فوت کرد معلوم است . دلم میگیره . نزدیک سال پدرم است چند روز دیگه . دلم تنگ است خیلی تنگ است ... 


دل خوشی به چی دارم ؟ دور هم می شیم . همه کسی را دارن بچه یا شوهر .. من چی .؟ تنهام .. 

خونه خواهرم رفتم . تنهایی را بیشتر از همیشه حس کردم .. مثل سابقم نیستم . دلم زود میگیره. همه کسی را داشتن و امیدوارم همیشه دورهم خوش باشن . من اون وسط .. تنها... 

باید کاری کنم . بزارم برم از این جا یا خودم را از تنهایی در بیارم ؟

نمیتونم . هنوز یاد اون شوهر تو فکرم است... ماه رمضان که میشه یادم میاید چه کاری کرد ؟ به بهانه خسته بودن رفت ... و دیگه رفت.... مثلا رفت سفر که بعد از سفر دیگه اون ادم نبود... 

چند سال گذشته .. ولی باز یادم میاید...