جمعه


جمعه خوبی بود .. ارام و تقریبا شد که کارهام را انجام بدم


ولی یک کار را باز خراب کردم .. باید سعی کنم دیگه اون کار را نکنم 


به خودم پاداش می دم اگر انجام ندم....

زندگی بدی است .. خوشم نمی اید .. 

180

اولین پست در سال 1392


منتظرم دکتر بیاد خونه که مادر را ویزیت کنه .. باز حالش خوب نیست ... صبح با بچه ها رفته بودیم باغ پرندگان .. صبح مادر حالش خوب بود ...

عصر هم رفته بود جلسه ... از جلسه برگشت گفت سرحال نیستم ..


حال هم اصلا سرحال نیست .. خدا کنه چیزی نباشه ..دوست ندارم بخوابه رختخواب ... 

دعا کنید 


دیشب آقای شوهر پیام گذاشته بود که حلالم کن ببخش میدونم بد کردم .. چی می گفتم 


دلم نیست که ببخشم ... ولی می بخشم