متاسفانه خواهر سرطان داره ولی خوشبختانه فقط یک قسمت کوچک از روده است و اینکه غده خوش خیم است . و خوشبختانه خدا با ایشون یار بوده و در این مدت طولانی که این غده را با خودش داشته هیچ جای دیگه از بدنش مشکلی نداره.


ولی خودمونیم ادمی همین است ادمی که فکر میکرد بعد از فوت شوهر باید این هم بره . حالا میگه باید به خاطر نوه هام زنده بمونم .


خوشم اومد . ادم پرقدرتی است . و بگم پرقدرت شده .


روز سه شنبه خواهر بزرگم را می برند بیمارستان و فقط بهانه این بود که کم خون است . و حالا سرطان روده داره .


این روزگار است .

دزدی

می گم اگر یک دفعه به شما بگن که هی مدیریت کلی پول دزدیده چه حالی میشید؟ خیلی راحت تهمت می زنند بدون اینکه واقعیت را بدونند. 

 

نمیگم کدام راست میگن ولی وضع شرکت خراب است.

بیخوابی

باز بیخوابی . 

 

چقدر فکر و خیال . خسته شدم

من احمق باز می رم سراغش و عکسهاش را تو فیس بوک می بینم . واز خودم بدم می اید. شایدواقعا من ایراد داشتم. تازگی ها عکسهاش با کت و شلوار ومرتب است. و پیراهن هاش هم شیک . خدا کنه کارش خوب باشه و روبراه .  

ولی از اینکه میگه اسم من براش نحس است لجم میگیره .  

نمیدونم چه کنم که از فکرش بیام بیرون . فکر میکن اگر طلاق گرفته بشه دیگه فراموشش میکنم ولی یاد کارهاش می افتم باز هم ناراحت می شم . 

 

براش دعای خیر میکنم ولی امیدوارم یکی هم برای من دعا کنه که ادم بشم. 

حتما قدم من براش خوب نبوده . مرتب از خودش هم عکس جدید میگیره . واقعا خوش بحال مردها کنند که این همه راحت هستندو ما زنها مرتب حرص کارهای اونها را میخوریم. 

 

دیگه براش مهم هم نیستم. برای چی ناراحتم ؟ برای خودم که چقدرخودم را براش حقیر کردم . 

عصبانی ام . نمیدونم از دست خودم است یا از دست این خدا و این زمانه.


هر شب شده کارم که بشینم آخرین ای میل اش را بخونم . نوشته بود که اسم من نحس بوده .


آخه کسی نیست به این احمق بگه واقعا اگر نحس بودم چرا از اول نگفتی برو دنبال کارت .


زندگی مثل یک فیلم می اید پیش چشمم که از اول چیزی نداشت و از اول گفت که برشکست شدم .


و من احمق روم نمیشد بگم چرا دروغ گفتی و خیلی از دروغ هاش را فهمیده بودم و فقط میگفت به خاطر تو بوده و من هم باور می کردم .


حالا هر شب یک عکس جدید می زاره تو فیس بوکش . با کت و شلوار مرتب . منطقه ای که دوست داشت اونجا بره . بعد میگه وضعیت ام خراب است و تحت نظر سازمان ملل هستم که بروم کانادا .


خیلی دوست دارم کارم که تمام شد برم روبروش بشینم و بگم . من بد قدم بودم اول قیافه ام بود و قدمم . بعد شد اسمم حالا چی شدی؟


دلم نمی آید نفرین کنم یا لعنت کنم . چون خودم گرفتار میشم و براش دعای خیر میکنم ولی عصبانی ام و از اول زندگی سپردمش دست خدا. و امامش حسین .


هر دو می دونند چی بر سر من امد. امیدوارم خدا فقط به خود من آرامش بده دیگه چیزی نمی خوام .