تفاوت عشق و ازدواج


آیا میدانید تفاوت عشق و ازدواج در چیست؟؟؟

عشق
eshgh 199x300
تفاوت عشق و ازدواج ! (داستانکی فوق العاده زیبا)
ازدواج
../upload/21/0.868713001293315346_taknaz_ir.jpg
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده.
من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت، همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش، به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و روزنامه می‌مونه، یک اطمینان برات درست می‌کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه می‌تونم شام دعوتش کنم اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می‌کنم حتی اگر هرچقدراون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تونیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می‌کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه، درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه! این تفاوت عشق و ازدواجه!

__._,_.___

163

روز دوشنبه یکی از روزهایی است که ساعت کاری را نصف میکنه یعنی دو روز دیگه کار و دو روز تعطیل ... دوشنبه ها رو دوست دارم ..


چند روز بود حوصله نداشتم ... مخصوصا دیشب... باز نشستم سر این اینترنت و کلی کارهام را انجام ندادم ...


با یکی از دوستام حرف میزدم امروز هم پیشنهاد کار داد.. جالب است.. 


دلم برای یکی تنگ شده بود دیروز بهش تلفن کردم ولی حرف نزدم حتی براش ای میل فرستاده بودم ولی جواب نداد .. دلم گرفت و اخر دیروز تلفن کردم..


شاید دوستم راست میگه , میگه هنوز دوستش داری .. خسته شدم از تنهایی خسته شدم 


صدام هم در نمی یاد.. نمیدونم چه کنم .. دوست هم خوشم نمی یاد داشته باشم حوصله ندارم  هر روز ناز بکشی و .. وای دیگه حصوله ناز کشیدن هم ندارم 


دیشب خواب پدرم را دیدم ..نمی دونم فکرم خراب بود چی شده بود.. بنده خدا یک برگه سفید داد دستم گفت بگیر مال تو است... بعد در حیاط خونه خراب بود که درست کرد و گفت چرا نگرانی من مراقبت هستم .. چند بار گفت من مراقبت هستم نترس .. 


امیدوارم همه چی برای همه خوب باشه 

162

نزدیک به سه ماه دیگه به سال جدید مونده .


تو این 9 ماه چه کردم ....؟

هیچ مثل همیشه برنامه ریزی ها موند ... به دلایل مختلف کنسل شد 


کلاس رفتن... به علت کار کردن و تداخل ساعات کار و کلاس 


کلاس رفتن.. به علت کسالت مادر و ...


کلاس رفتن ... مسخره است هیچ کار مثبتی نکردم .. شاید چند کتاب خوندم ولی به اتمام نرسید ..


نتونستم کار خودم را راه بندازم چرا؟


مشکل ساعت کاری ...

مشکل جا نداشتن برای کار...

کم بودن سرمایه..


امروز که وقت دکتر دارم باید برم بپرسم ببینم اجاره مغازه چند است... اگر بتونم اجاره کنم از کیش یا قشم و یا حتی ترکیه جنس بیارم میشه حسابی کار کرد.


می ارزه و اگر سود کم داشته باشه و مشتری خودت را داشته باشی میشه یک تجارت حسابی .


درامد خوبی خواهد داشت.


دیشب خواهرم زنگ زد باز هم از تنهایی گفت... بهش گفتم بابا اینجا همه تنهاییم .. نگاه میکنی میبینی خواهر با خواهر غریبه شده همه همینطور هستند

بقدری مشغله داریم که دیگه نمی تونیم مثل سابق باشیم فقط دلسوزی میکنیم و دیگر هیچ..


چه زندگی مسخره ایی ... بدو دنبال پول که بتونی راحت زندگی کنی 

مسخره است


امروز هم شرکت کسی نیست ارام است ... همه رفتن سفر ما چند نفر اینجا ییم که هر کدام کار خودمون رامیکنیم .


از این سه ماه باید خوب استفاده کنم که حداقل در سال جدید نگم چی شد و چی نشد.


تنها کاری که بالاخره انجام شد ... کار به فراموش کردن شریک زندگی بود.. فراموش که نمیشه فقط یه برگه دادن که دیگه تمام است .. یعنی دیگه قانونی شریکی تو زندگی ندارم ..


با یک برگه شریک داری و با یک برگه نداری به طور قانونی


ولی با یک حرف ساده دل می شکنند می شی سرخورده ولی شریکت هست .. و هنوز هم هست ولی دور دور از من که نمیتونم از یاد ببرم 

خوبی هاش خوب بود ولی بدیهاش را نمی تونم هنوز باور کنم .


همه یک بازیگر هستیم ولی یکی اسکار می بره یکی می شه بازیگر درجه .........



ازدواج و عشق از دید اشو

ازدواج و عشق از دید اشو
«ازدواج وسیله‌ای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیله‌ای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیده‌ای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل می‌سازد.»
«اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.»
«اگر دیگری را دوست می‌داری، اگر می‌خواهی یاریش کنی، کمک کن تا یگانه شود. نه نباید او را اشباع کنی. تلاش نکن با حضور خود بگونه‌ای او را کامل کنی. دیگری را کمک کن تا یگانه شود. چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد.»
«انسان عاشق هرگز به کسی خشم نمی‌ورزد، چون در واقع وابسته به دیگری نیست. او می‌تواند در تنهایی نیز شاد باشد... البته او باز شادی خود را با دیگری تقسیم می‌کند ولی دیگر به کسی وابسته نیست. اکنون دیگر رابطه وابستگی برقرار نیست؛ این پیوند است، پیوند وابستگی متقابل.»
«با عاشق‌شدن، کودک باقی خواهی ماند؛ و با عروج در عشق، به بلوغ دست خواهی یافت.»
«بزرگ‌ترین معجزه در جهان آن است که تو هستی، من هستم. بودن بزرگ‌ترین معجزه‌است و مکاشفه درهای این معجزه بزرگ را برویت می‌گشاید.»
«تمام تاکید من نه بر اسم‌ها که بر افعال است؛ تا می‌توانی از اسم‌ها حذر کن. این‌کار در زبان امکان‌پذیر نیست، ولی در عرصه زندگی می‌توانی. چه، زندگی خود یک فعل است. زندگی یک اسم نیست، واقعاً «زندگی‌کردن» است و نه «زندگی». عشق نیست، عشق‌ورزیدن است. پیوند نیست، پیوند‌یافتن است. ترانه نیست، ترانه‌خواندن است. رقصنیست، رقصیدن است.»
«حیرت خواهی کرد، که اگر خود را دوست بداری، دیگران نیز دوستت خواهند داشت. هیچکس کسی را که خود را دوست نمی‌دارد، دوست ندارد. اگر نمی‌توانی به خود عشقبورزی، چه کس دیگری به این کار اهمیت خواهد داد؟»
«دوستی به پیوند می‌انجامد، ثابت می‌ماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطه‌است، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.»
«دوستی خالص‌ترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمی‌خواهی، شرطی قائل نمی‌شوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب می‌برد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبه‌خود پیش می‌آید. انسان نیاموخته است که زیبایی‌های تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، می‌خواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونه‌ای فراموش کنی که تنهایی.»
«رابطه جنسی هرگز کسی را ارضا نکرده‌است. این پیوند، بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد می‌کند. رابطه جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده – با کمال بیگانه‌است. رابطه جنسی زمانی معنا می‌یابد که با عشق همراه باشد. پس عشق و رابطه جنسی به هم می‌آمیزند. و عشق مرکزیت عظیم‌تری است، مرکزیتی والاتر. آن‌گاه که رابطه جنسی به عشق گره می‌خورد، بالا و بالاتر جریان می‌یابد.»
«زمانی فرامی‌رسد که به عشق رسیده‌ای و زمانی فرا می‌رسد که به ورای عشق می‌رسی. زمانی فرامی‌رسد که پیوند می‌یابی و از این پیوند لذت می‌بری، و زمانی خواهد رسید که تنهایی و از زیبایی تنها بودن لذت می‌بری. آری هر چیز و هر زمانی زیباست.»
«زندگی وابستگی متقابل است. هیچکس مستقل نیست. حتی برای لحظه‌ای نمی‌توانی تنها زندگی کنی. به حمایت تمام هستی نیازمندی، هر آن دَم است و بازدَم. نه این یک پیوند نیست، این وابستگی متقابل محض است.»
«شهامت به معنای زندگی در پیوند با دیگران و در عین حال مستقل باقی‌ماندن است. انسان نوین، انسان با شهامت خواهد بود. در گذشته، تنها دو نوع ابله در جهان زندگی می‌کرده‌اند، گونهٔ این دنیایی و گونهٔ آن دنیایی – ولی هر دو ابله بوده‌اند. انسان واقعاً بی‌باک کسی است که در این جهان زندگی می‌کند ولی به این دنیا تعلق ندارد.»
«عشق آزمونی روحی است – ربطی به جنسیت ندارد و با کالبدها بیگانه ‌است، عشق با درونی‌ترین کانون وجود سروکار دارد. اما تو هنوز حتی به معبد خود قدم نگذاشته‌ای. ابداً نمی‌دانی که کیستی، و با اینحال در پی آنی که چگونه عشق بورزی. نخست خود باش، خود را بشناس، و دل خوش‌ دار که عشق را پاداش خواهی گرفت.» www.faryad.epage.ir
«عشق با درد همراه است – چون رشد را موجب می‌شود. عشق با درد همراه است چون عشق چنین می‌طلبد. عشق با درد همراه است چون عشق دگرگون می‌کند. عشق با درد همراه است، چون در عشق از نو زاده می‌شوی.»
«عشق به مثابه یک پیوند رخ می‌نماید اما در خلوت ژرف آغاز می‌گردد. هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمی‌نماید، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت. اگر وجود دیگری نیاز تو باشد، تنها می‌توانی بهره‌کشی کنی. تزویر کنی، مسلط شوی، اما عشق نمی‌توانی بورزی.»
«عشق یک پیوند است. عاشق و معشوق هر دو تلاش می‌کنند خود باقی بمانند، در پیوند و در عین حال مستقل، چنین است که مبارزه آغاز می‌شود.»
«تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.» www.faryad.epage.ir
«والاترین هنر در جهان آنست که مرید باشی. این موهبت با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. مریدی یگانه‌است و همتایی ندارد. در هر پیوند دیگری، چیزی شبیه آن نخواهی یافت، نه چیزی مثل آن نمی‌تواند وجود داشته باشد.»
 
عشق یک تجربه هست ولی زبان بسیار مکار است. پس مراقب زبانت باش.
هر گاه عاشق باشی احساس عجز کامل میکنی. درد عشق هم همین استزیرا تو میخواهی هر کاری را برای معشوقت انجام دهی اما میفهمی که کاری از دستت بر نمی آید. اما عشق یعنی همین که تمام فکرت؛ خدمت به دیگری باشد حتی اگر از عهده ات بر نیاید.
تو نمیتوانی انسانی را تصاحب کنی. زیرا او یک شخص است. تصاحب فقط با اشیاء ممکن است. اگر هنوز به دنبال تصاحبی؛ عشق تو شهوت است.
اگر نتوانی با معشوقت ساکت بمانی؛ بدان که هنوز عاشق نشده ای.
تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر میشود. هر چه بیشتر ایثار کنی؛ بیشتر میگیری. www.faryad.epage.ir
والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند.
اگر عشقی احساس نمیکنی؛ تظاهر نکن. سعی نکن نمایش بدهی که عاشقیحتی اگر خشمگینی بگو که خشمگین هستی و باش. ولی حقیقی باش
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر جهان است.
اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست؛ بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
وقتی با عشق به دیگری بنگری؛ او والا میگردد و منحصر به فرد.

161

کیش ... 


چهارشنبه می رم کیش .... برای استراحت و اینکه کمی اعصابم راحت بشه . خسته شدم ...


این روزها خوب بوده .... زبان نخوندم ولی  کارهای دیگم را درست کردم .... 


یک ژاکت سر گرفتم که ببافم برای خودم با دست ....


امیدوارم که امروز هم به خوبی و خوشی تمام بشه و با عشق و امید برای همه دوستان باشه 

160

دیشب مهمونی بودیم. خوش گذشت . رفتم بیرون درب ورودی و زنگ زدم با اسلحه بچه ها ترسیدن فکر کردن واقعا جدی .است... کلی به این قضیه خندیدیم.


ولی خسته شدم فکرم خسته شده .. باز راهی که میرفتم گم کردم. دیشب کلی یاد یک بنده خدا را کردم .. یادم اومد که یک شب عصبانی بودم و یک هیچ چیزی هم نگفتم ولی ساکت .. بقدری ساکت که به زور جواب سلام دادم . 


یک نوشابه اوردم و شروع کردم به خوردن و هیچ تعارفی نکردم ... هیچ نگفت و اخر گفت تعارف نمیکنی ؟ گفت دوست داری برو لیوان بیار .. ولی نخورد 


اخر هم گرفتم خوابیدم که بعد متوجه شدم که مواظب است که سرما نخوردم یا حالم بد نشه .. یادش به خیر ... شوهر دلسوزی بود ولی نه فقط برای من .. 


حالا که تمام شده بیشتر دلم براش تنگ میشه ... نمیدونم چرا ؟ فکر میکنم چی شد و چی نشد ؟ میدونم فکر کردن برای گذشته بیخود است ...  خیلی مزخرف تمام شد... 


تنهام .. احساس تنهایی اذیتم میکنه باید بقدری سرم را گرم کنم که این خلاء را گم کنم ... ولی دورم هر کی است از خواهر و دوست گرفته همه سرشون گرم است .. به خاطر همین نمیدونی چه باید بکنی.


اخرین روز هیچوقت یادم نمیره بعد از چهار سال . دقیقا چهار سال و 6 روز است که برگشتم  خونه پدری ... صبح فقط گفت اشتباه میکنی .. و میدونست که اشتباه نمیکنم و. حدسم درست بوده ..



چی شد ؟ اشتباه کرد .. به نظر خوش است ولی چه خوشی .. ادمی که 61 ساله باشه هیچ کسی را نداشته باشه خوش است ؟؟؟؟؟؟


دلم گرفته 

159

دیگه تمام شد. همه چی تمام شد. 


چند روزاست تمام شده ولی تودلم چیزی خالی شده . اول که تلفن زد وکیلم خوشحال شدم گفتم خوب راحت شدم . بعد که مدارک را گرفتم و نگاه کردم وای چی دیدم ... 6 سال تمام .. مسخره است. 

دو سال زندگی کنی . 4 سال جدا باشی و بعد دو روز بعد از تاریخی که عقد کردی مهر طلاق بخوره؟


این زندگی ماست . بگم زنهای ایرانی نه .. میتونست قصه هر زن دیگری باشه .


به طور اینترنتی باهاش اشنا شده بودم و اینترنتی هم تمام شد. به خاطر همین باز  دور دوستان اینترنتی را خط کشیدم که وابسته کسی نشم .


حوصله ندارم .. نمیتونم اعتماد کنم .. مثل یکی از همین دوستان جدید که میگفت خانمم فوت کرده ؟ باور نشده و هنوز هم نمی شه.


امروز فکر میکردم چرا وابسته این اینترنت و چت میشیم؟ تمامش از بی حوصله گی , خستگی روحی و تنهایی و درخواست محبت از دیگران 

حالا اگر یک خانم یا آقایی که مثلا زن هم داره بخواد دوستی دیگر ی داشته باشند همه بد میدونند و همین خانم و اقا می ان تواینترنت  و به هر شکلی که بخوان خودشون را معرفی میکنند. 


و ما وابسته همین اینترنتی و چت میشیم و مخصوصا این فیس بوک که مد روزگار شده و میتونی هر عکسی از دوستان را در این فیس بوک ببینی.