این روزها کمی افکارم پریشون است .. نمی دونم چطور باهاشون روبرو بشم .. چند شب است نمی خوبم .. تمام هم برای حرفهایی است می شنوم ولی هنوز عمل نشده.

امروز با خواهرم حرف می زدم گفتم بزار ببینیم بقیه چه میکنند. چون تا اخرین لحظه نمی دونی چی می شه و فقط باید اماده باشی که هستم .


درسهای انگلیسی رامی خونم هر چند گفتندکه نوشته های روزانه را هم انگلیسی بنویسید ولی هنوز اینکار را شروع نکردم


امروز روز خوبی بود چون کارهام راخوب انجامدادم .. یعنی وقت تلف نکردم و تقریبا تمام کارهام را نجام دادم

حالا نمی دونم


فردا هم که می رم مثلا یک هفته امتحانی سر کار .. فروشندگی .. ها ها ها .. از بیکاری بهتر است



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد