بازم تو خواب من، با من قدم بزن

بازم تو خواب من ، باز هم اومد و مجبور شدم فرار کنم .. تا بحال این خواب را دو بار دیدم ..و مزخرف است .. امروز خسته بودم و بی حوصله ولی این دوست شیرازی نجاتم داد. 

اخلاق خاصی داره و جالب .. جالب این که خودش تو این عالم زندگی نمی کنه و از مردم بیزار است .. ولی هر موقع احساس تنهایی یا بی حوصلگی دارم سریع برام پیام می فرسته .. ادمی که هیچ وقت ندیدیش و قرار نیست ببینی .. این طور از نظر روحی نزدیک تو باشه ...

امروز برنامه ریزی کردم برای انگلیسی خوندن .. فقط همین یکی را ادامه بدم خوب است .. به درد می خوره .. هر کاری میکنم بقیه کارها را انجام نمی دم .. ولی برای انگلیسی خوندن وقت می زارم .


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد