۱۰۹

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

۱۰۸

امروز رو با دعای روز سه شنبه شروع کردم. امیدوارم برای همه امروز روز خوب و پربرکتی باشه . دلم گرفته بود . از خیلی چیزها ولی تو ماشین که بودم فکر کردم باید امروز خودم را شاد نشون بدم. محل کار که رسیدم با شادی و خوشحالی به همه سلام و صبح بخیر گفتم . جز یک نفر بقیه جواب دادن .  

دلم گرفته بود از اینکه چرا بعضی از ادمها  میخوان بقیه را خراب کند یا دروغ میگن یا اینکه هر کاری میکنند تا ادم ازشون دل گیر بشه . 

یکی از اون ادم همین اقا شوهر خودم . درست است بعد از سه سال دوری از اون که خودش باعث شد و خودش بلیط گرفت و گفت برو خونه خرج داره و ندارم خرجت را بدم . حالا درخواست میکنه می گه دیگه نمیتوانم باتو ادامه بدم .  

چه ادامه ایی .... تو این سه سال هم روی پای خودم بودم نه حرفی نه سخنی از خرجی یا حتی به قول خودش قرضی که قرار بود پرداخت کنه و نکرد.... 

 

بهش نوشتم دیگه از من سراغ نگیر ... و نگرفت دو هفته است هیچ سراغی نگرفت ..... شاید بهتر باشه من باید به همین روش ادامه بدم . 

 

فقط نمیدونم براش لیست مخارجی که به عنوان قرض گرفت و نداد را بنویسم یا نه؟ میدونم هیچ پولی نمی ده حتی اگر داشته باشه هم نمی ده و خرج مسخره بازی های خودش میکنه ... 

 

به هر حال دلم سبک شد و امیدوارم امروز روز خوبی برای همه باشه

۱۰۷

خیلی دلم میخواد کاری انجام بدم به غیر از کار کارمندی. ولی در انتخاب کار دو دل هستم. کاری هست در یک فرهنگسرا که می شه غرفه اجاره کرد ولی متاسفانه حیطه کاری کمی در دست است . میشه یا صنایع دستی را انتخاب کرد یا گل مصنوعی . یا کتاب فروشی و کارهای سوزندوزی . 

ولی تو یک محله که خود فرهنگسرا کتابخانه داره و چند تا دیگه کتابفروشی نزدیک همان فرهنگسرا هست .مگه چقدر کتاب می شه فروخت که اجاره غرفه در بیاد. 

یا صنایع دستی ؟؟؟ 

 

شاید صرفنظر کنم بهتر باشه ..... 

 

مهم بودن یا نبودن است .... کاری انجام بدم هستم ... پس زنده هستم... باید کاری کنم ... 

 

۱۰۶

خیلی راحت است زندگی کردن  خیلی راحت میتونی دروغ بگی میتونی راست بگی میتونی هر کاری دلت خواست بکنی و به کسی هم اعتنا نکنی. اره خیلی راحت است. ولی یک چیزی است به اسم وجدان . همه اسمش را شنیدیم . هر کاری کنی این وجدان نمی زاره ارام باشی . نمی دونم شما چی فکر میکنید؟ زندگی خودم را تو این چند سال می بینم فکر میکنم من وجدان داشتم از خودم خیلی  گذشتم ولی اون چی ؟ واقعا به خاطر من مملکت خودش را ول کرد و به خاطر من به جای دیگه رفت که مثلا با من راحت زندگی کنه ؟  

باور نمی کنم. و جالب بگم از روزی که گفتم دیگه حق نداری از من سراغ بگیری . واقعاهم سراغ نگرفت. از خدا میخواست. بله زندگی است.  هم طرف به تو بدهکار باشه و هم این مدت هیچ کاری برات نکرده باشه نه خرجی و نه کاری و هم  اینکه بگه تکلیف من را معلوم کن میخوام ازدواج کنم .  

این جالب است . شاهکار است که یک مردبه زنش این را بگه . شاهکاری که نمی تونی کاری کنی.  

هنوز فکر میکنم با چه رویی تونست این را بگه ؟ واقعا نمی دونه چه کنه و میخواد ازدواج کنه که مثلا کارهاش را طرف درست کنه ؟ نمی دونم . 

 

زندگی این است .به همین راحتی . هر طور بگیری همان هم می شه. راحت بگیر . راحتی برات بیاد به کسی توجه نکن به جز خودت . البته دست به خیر باش که برکت زندگی این است.  

ولی دروغ ... زندگی را خراب میکنه و زندگی که از پایه با دروغ باشه حتماخراب می شه . 

آرزوی بزرگ


آرزوی بزرگ

blackboard_1.jpg


 همه درصف ایستاده بودند و به نوبت آرزوهایشان را می گفتند. بعضی ها آرزوهای خیلی بزرگی داشتند.

 بعضی ها هم آرزوهای بسیار کوچک و پست!

نوبت به او رسید. از او پرسیدند: چه آرزویی داری؟

گفت : می خواهم همیشه به دیگران یاد بدهم، بی آنکه مدعی دانستن (دانایی) باشم.

پذیرفته شد! گفتند چشمانت را ببند! چشمانش را بست.

وقتی چشمانش را باز کرد، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ در آمده است!

با خود اندیشید: حتما اشتباهی رخ داده، من که این را نخواسته بودم!

سالها گذشت. روزی داغی اره را بر روی کمر خود حس کرد.

بازاندیشید: عمر به پایان رسید و من بهره خویش را از زندگی نگرفتم!

با فریادی غمبار سقوط کرد.

نفهمید چه مدت خواب بود یا بیهوش!

با صدایی غریب؛ که از روی تنش بلند می شد؛ به هوش آمد.

 تخته سیاهی بر دیوار کلاسی شده بود. 

برگرفته از سایت نجوای دل

این شبها ما را فراموش نکنید. دعا کنید که این دل آرامش بگیره .

دوست من سلام 

نمیدونم بعضی ادم ها کاری میکنند که بقیه به خودشون و اطرافشون بد نگاه کنند. مثل همکاری که من در شرکت دارم . 

دوستی و همکاری که تقریبا از سال ۸۰ می شناسم. دوستی که به خاطر مسائل کاری اون هم از طرف ایشون به خورد. 

به خاطر چی ؟ و برای چی ؟ نفهمیدم  

و حالا دوست عزیز  

فکر میکنم شما هم کاری کردی و شاید چیزی و اتفاقی افتاده که اطرافیون به شما کمی شک کنند.  

وقتی فکر گذشته خودم را میکنم می بینم از رو راستی و اعتماد من استفاده کرد. به خاطر قسم هایی که میخورد هیچ وقت شک نکردم .طوری قسم میخورد و جان عزیزانش را قسم میخورد میگفتم هیچ وقت هیچ انسانی قسم به جان عزیزش نمی خوره. 

و هیچ وقت قسم من را نخورد . چون عزیزش نبودم و فقط یک بازیچه!!!!!!!!!!!! 

زمانی که اسمش را برای اولین بار در سایتی دیدم (حتما میگید چطور؟) زمانی که لپ تاپ را داد و گفت تا فردا بده این را درست کنند چون فردا قرار بود بیام ایران سری به خانواده بزنم . و پولی برای ایشان تهیه کنم به خاطر بدهی ها.طبق عادت history را زدم چون میخواستم سایتهایی که مهم بوده براش نگه دارم . ولی دیدم مدتی بوده فقط تو سایت‌های دوستیابی ثبت نام میکرده اون هم به اسم مردی که زنش فوت کرده و از اون به بعد دیگه هیچ چی درست نشد قسم خورد گریه کرد که کار من نبوده کار زنی بوده که اونجا کار میکرده گفتم مگه اون زن عکس تو را داشته گفت همه کاره بود. گفتم خوب چرا گفتی من نیام و زن کارگر را همه کاره کردی ؟ هیچج نگفت  چی داشت بگه . سر سفره قسم خوردم کارت را درست میکنم ولی جدا میشم .

کارش را درست کردم برگشتم برگشتم و دیگه اون زندگی زندگی نشد. مدتی که من اینجا حرص میخوردم که زندان نره . گفت میره کشور دیگه دندان بزاره . گفت میره یک شهر ساحلی تا کاری راه بندازه . می خندید..........

اره ادمی مثل من احمق گیر اورده بود که از دوست داشتن و اینکه نمی خواستم زندگی را خراب کنم صبر میکردم .

اره دوست من . اینها رو گفتم که دورت را نگاه کنی ببینی چه کردی که این برخوردها را میکنه .


دوست من سلام 

نمیدونم بعضی ادم ها کاری میکنند که بقیه به خودشون و اطرافشون بد نگاه کنند. مثل همکاری که من در شرکت دارم . 

دوستی و همکاری که تقریبا از سال ۸۰ می شناسم. دوستی که به خاطر مسائل کاری اون هم از طرف ایشون به خورد. 

به خاطر چی ؟ و برای چی ؟ نفهمیدم  

و حالا دوست عزیز  

فکر میکنم شما هم کاری کردی و شاید چیزی و اتفاقی افتاده که اطرافیون به شما کمی شک کنند.  

وقتی فکر گذشته خودم را میکنم می بینم از رو راستی و اعتماد من استفاده کرد. به خاطر قسم هایی که میخورد هیچ وقت شک نکردم .طوری قسم میخورد و جان عزیزانش را قسم میخورد میگفتم هیچ وقت هیچ انسانی قسم به جان عزیزش نمی خوره. 

و هیچ وقت قسم من را نخورد . چون عزیزش نبودم و فقط یک بازیچه!!!!!!!!!!!! 

زمانی که اسمش را برای اولین بار در سایتی دیدم (حتما میگید چطور؟) زمانی که لپ تاپ را داد و گفت تا فردا بده این را درست کنند چون فردا قرار بود بیام ایران سری به خانواده بزنم . و پولی برای ایشان تهیه کنم به خاطر بدهی ها.طبق عادت history را زدم چون میخواستم سایتهایی که مهم بودند نگه دارم. دیدم فقط دنبال سایت‌های دوست یابی بوده . و آگهی داده که بیوه است و ......

و شب قسم خورد جان عزیزانش قسم خوردکه کار خودش نبوده گفتم مگه میشه اسمهایی اورد که خنده دار بودند. اسم زنی که براش کار میکرد گفتم مگه اون عکس تو را داشته ؟ هیچ نگفت .... و همون شک های من شروع شد . با اینکه اومدم ایران که برای مشکلی که پیش اومده بود کاری انجام بدم . برگشتم بعد از یکماه ونیم دیدم فقط تفریح کرده . اون همه درآمد که اومده بود هیچ نبود گفت نیست . با اینکه مقداری هم از ایران فرستاده بودم......



حالا دوست من

شاید برای تو هم اینطور شده ............. دورت را نگاه کن .............. ببین چه کردی.......نگو فقط سرکار بودم نگو.......

دوست

با یکی از دوستان عزیز امروز صحبت کردم . کمی نگران زندگی اشون بودند. امیدوارم زودتر حل بشه . 

 

و مطمئن باشه که در وقت اداری اگر کار فوری پیش اومد تماس گرفته میشه.