قصه پروین

زمستان هم شروع شد. باز هم با تنهایی .. محمد را دیروز دیدم .. ای ای ای . امان از دست این آقایان .. نمیدونی اصلا راست میگن یا نه ... آخر قصه را بهت می گن بعد شروع میکنند از اول بگن وو هر جور دلشون بخواد برات درستش می کنند که فکر کنی آخر قصه همانی است که اول بهت گفتن ... 

پروین میگفت : محمد هم ادم درستی به نظر میاد.. به نظر می اد که راست میگه .. ترک است و ترک باکو... ادم خیلی خونگرمی است .. دو تاپسر داره .. که کم سن نیستند.. ولی پروین هم نمی دونه میخواد چه کار کنه ..

پروین دختری است که یک بار تو زندگی شکست خورده .. اون هم با دروغ هایی که شنیده .. دروغ هایی که از همسر سابقش شنیده باور پروین را خراب کرده .. به هیچ کس اعتماد نداره ..بهش پیشنهاد دادم که بره پیش مشاور .. شاید مشاور هم بتونه کمکش کنه .

محمد گفته از همسر سابقش جدا شده .. ولی جالب این است که روزهای تعطیل و روزهای عادی بعد از ساعت 6 اصلا با پروین تماس نمی گیره .. حتی چت هم نمی کنه .. شاید براش پیام کوچکی بفرسته ولی ادامه نمی ده .


این قصه دوست من 

خودم این روزها مشغول کار بافتنی و درس خوندن هستم .. فردا هم برای دانشگاه علمی کاربردی ثبت نام کنم . اولین رشته را هم خیاطی می زنم .. و بعد انگلیسی .

مدت طولانی بود که میخواستم کلاس خیاطی برم . حالا با این برنامه فکر می کنم بهترین گزینه خیاطی باشه .

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه و اوقات به کامتون باشه
خواستم بهتون بگم مطالب وب سایتتون بی نظیر و جالبه
و در کل باید بگم که وبتون معرکس
شما هم به وب سایت من یه سر بزنید اگه موافق به تبادل لینک بودید خبرم کنید
من باز هم به شما سر میزنم
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد