امروز روز خوب و خوشی است ... روز خوب و بانشاط
امروز بیدار که شدم خیلی عصبی بودم .. نمیدونستم چه کار کنم با این باران هم نمیشد بیرون رفت .. حوصله بیرون رفتن نداشتم .
اول یک دوش اب گرم گرفتم که سرحال بیام کمی مثل همیشه کار خونه بود بعد شروع کردم خونه تکانی یعنی کمد تکانی برای عید
قسمتی از قفسه هایی که هیچ وقت کسی سر به اون نمی زنه را مرتب کردم جالب بود ..
عصبی شده بودم اخر برای اقای شوهر یک ای میل زدم که بابا من پول لازم دارم نمیدونم چرا این کار را کردم ولی عصبی شده بودم ..
ولی دلم کمی ارام شد و بقیه روز را هم مشغول کار بودم .. عصر هم رفتم و لباس هام را از خیاطی گرفتم .
خوب شده بود..
دلم تنگ میشه برای اون اقا شوهری که هیچ فکرم هم نیست .. اقا شوهری که دیگه شوهرم هم نیست هم رسمی هم غیررسمی ..
ولی این دل که نیست .. بی غیرت است ..
اون همه مشکلات دیدم باز دلم تنگ میشه
برنامه ایی روزهای 5شنبه کانال سه داره که در مورد مسایل مذهبی است .. ولی مدام به زنها توصیه میکنه به اقای شوهر محل بزارید تحویل بگیرید و از این حرفها
کلی حرفهای مسخره ولی کلی هم نصیحت که اقایان تماس گرفتند گفتن خانم های ما محل ما نمی زارن همیشه لباس گشاد می پوشن و ارایش نمی کنند و عطر نمی زنند و این حرفها
حالا پول را بدید بخدا ارایش هم میکنند عطر هم میزنند
واقعا آقایان فقط فکر همین چیزها هستند؟؟؟ از زن یعنی فقط همین را میخوان؟؟
دلم گرفته ... حوصله ندارم ...
عاشق این شعر هستم
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشم واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
زن پاشو محکمتر روی گاز فشار داد ،
باید خودشو سریع میرسوند......
نه!!!
صدای برخورد ماشین با سپر گلگیر روبرویی....
ماشین کاملا نو بود و چند روز بیشتر نبود که اونو تحویل گرفته بودند.
چطوری باید جریان تصادف و به شوهرش توضیح میداد.... خدایا!!!
باید مدارکش رو حاضر میکرد. در حالی که از یه پاکت قهوه ای رنگ بزرگ مدارکش رو بیرون میکشید، تکه کاغذی از توی اون زمین افتاد.
روی اون با خطی کلفت و شتاب زده نوشته شده بود:
عزیزم در صورت تصادف یادت باشه، که من تو رو دوست دارم نه ماشین رو!
زن اروم گرفت و با لبخندی از ماشین پیاده شد.
وقتی پیرهنمون با اتو میسوزه ، قشنگترین ظرف کریستالمون میشکنه، دیوارهای خونه خط خطی میشه