۱۲۲

وقتی با یکی از دوستان قدیمی اش تو یاهو روبرو شد. اول خوشحال شد. از همه چی حرف زدند. دوستش در پاکستان بود یکی از دوستان قدیمی شوهرش . 

 

مثل همیشه از زندگی و خانواده حرفها شروع شد. تا اینکه زن از دوست پاکستانی پرسید از شوهر من خبرداری ؟ 

 

پاکستانی خیلی راحت گفت اره باز زن گرفته میدونی که عادت داره بخوره و بخوابه .  

 

زن با تعجب گفت مگه میتونه اخه تو اداره مهاجرت اسم من هست و تا برگه جدایی نشون نده نمیتونه ازدواج کنه . 

 

پاکستانی گفت  اون مرد بلده چه کار کنه / فقط میخواد سو استفاده کنه . و حتما برگه درست کرده . 

 

زن ناراحت شد . برای مرد پیام فرستاد ازدواج جدید مبارک . میدونه که مرد هیچ وقت جواب نمیده . 

 

مرد سنش بالا بود و واقعا الان باید با کسی بودکه مراقب اون باشه . ولی مرد حتی نتونست بچه های خودش را نگه داره. بچه هاش فکرکردن که راستی پدرشون مریض است و احتیاج به کمک و نگهداری داره . رفتن پیش مرد. ولی جز کار کردن چیزی به دست نیاوردن . 

 

یکی به قول خودشون پناهنده شد و یکی برگشت باز به مملکت خودش. 

 

زن با اینکه همیشه دعا میکرد که مردش کارش درست بشه و با اینکه تقاضای جدایی کرده بود. ولی باز ناراحت شد. دلش گرفت . چند روزی بود به فکر مردش بود.ـ البته به اسم مردش بود..... وقتی این خبر را شنید فهمید بی جهت این چند روز ناراحت بوده برای این بوده. 

 

یادش می امد زمانی که با هزار زحمت از ایران پول تهیه کردکه نکنه مردش بره زندان یا ازش شکایت بشه . ولی مردش چه کار کرد جز توهین هیچ چیزی عایدش نشد. 

 

میدونست مردش هزار مشکل داره . ولی ایا مشکل اون واقعی بود؟ شاید  

 

زن مرد را به خدا واگذار کرد.ولی دلش هیچ وقت نتونست مرد را ببخشه یا اینکه هزینه هایی که برای این زندگی بود به مردش حلال کنه . 

 

زن یک دل شادو زنده و بی خیال از همه چی داشت. ولی مردش باعث شد که این دل بشکنه و دیگه هیچ چیزی دل زن را واقعی شاد نکرد...  

 

زن با هم دعا کرد کار مرد درست بشه . و دعا کرد روزی باز هم با همان مرد روبرو بشه  تا نشون بگه الان چی شده .  زنی موفق در جامعه و زنی که هیچ وقت به کسی متکی نبود جز همان سالها که با اون مرد زندگی کرد و الان هم باز زن دعا کرد که مثل سابق متکی به کسی نیست حز مادرش ... همدمش و محرمش ...

۱۲۱ خداوندا ..............

خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

 

خدایا !خسته ام!نمی توانم.

بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

 

خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.

بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

 

خدایا سه رکعت زیاد است

بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

 

خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟

بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

 

خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

 

خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

 

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است

چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است

امشب با من حرف نزده

 

خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

 

پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند

هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود

 

خورشید از مشرق سر بر می آورد

 

خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد 

 

۱۲۰

سلام  

 

ازش نامه داشتم. باز چی شده بود ؟ نوشته بود که باز هم گرفتاری و از این حرفها و گفته بود  با یک ازدواج بی احساس که اگر امکانش باشه حداقل میتونه زندگی اش را نجات بده . یعنی اگر محل کارش در اثر تخریب ساختمان از بین بره و ویزاش را باطل کنند با ازدواج همه چی براش درست میشه. 

 

خوب من چه کار کنم؟ چی میتونستم بنویسم ؟ اول نوشتم باشه هنوز دادگاه هیچ چیزی اعلام نکرده . ولی پاک کردم . نخواستم جواب بدم . دوباره ای میل را باز کردم و باز خوندم . یک دفعه یاد حرفهایی افتادم که زده بود. چیزهایی که به من نسبت داده بود.  

براش به ترتیب نوشتم. و چواب هر خطش را دادم . یاد زمانی افتادم که میگفتم اجاره رستوران را بده پول برق را بده میگفت ندارم و می رفت کشور دیگر که دندان بزاره .  

 

ای خدا ببین یک نفر رو از کجا به کجا می بری؟؟؟ عقل هم خوب چیزی است... به مردها چیزی دادی که بهش می نازن که مرد هستند. ولی مردی کجا بود.... 

 

حالا دوستان نگن چرا فیمنیست شدم ... نه بخدا... اخه چیزهای می شنوم و چیزهایی تو زندگی خودم پیش اومد که این را نوشتم. بالاخره ببخشید 

۱۱۹

                                      آدمک آخر دنیاست بخند

                                   آدمک مرگ همینجاست بخند

                                 دست خطی که تورا عاشق کرد

                                   شوخی کاغذی ماست بخند

                                    آدمک گول نخوری گریه کنی

                                     کل دنیا سراب است بخند

                                   آن خدایی که بزرگش خواندی

                                    به خدا مثل تو تنهاست بخند

                                          بخند ، بخند ، بخند  

 

همه آدمکی بیش نیستم در این دنیای فانی 

همه آدمکی در دست همدیگر  

هم می خندیم و هم می گریم برای عشقی که داریم 

و خود نمی دانیم آدمکی در دست عشق هستیم و بس  

 

۱۱۸

سلام باز ای خدا 

 

ای خدا از دست این مردمانت چقدر بکشیم ؟ از دست این ... چقدر بکشم؟ هان ؟ چه کار کنم ؟ باز ای میل میزنه میگه کاری بکن . برگه بفرست من بتونم ازدواج کنم ؟ 

 

این همه پررو ؟؟؟ میگه میدونم تو من را نمیخوای و من هم نمی خوام پس برگه طلاق بفرست . اینجا برگه میخوان که بدونند من زنم را طلاق دادم . تا بتونم زن بگیرم و از گرفتاری رها بشم؟؟؟ 

 

کسی نیست به این ... بگه اخه اون همه پول خرج این و اون کردی . پول اجاره وبرق را میدادی که حالا گرفتار نشی. حالا مجبور نباشی کاری کنی که نبایدمیکردی.؟؟؟ 

 

ای خدا خودت میدونی میتونستم باز کمک میکردم . خودت دیدی وقتی پول دستم رسید شب عید بود گفت پول برق ندادم باز براش پول فرستادم چون فکر کردم شاید ادم شده باشه . ولی گفتن خرج عیاشی کرد.. 

 

کسی نیست به این بگه پولت راجمع میکردی برای این زمان... من هیچ کاری نمیتونم کنم ؟ هیچ ؟  

چون برگه جدایی هم ندارم ................

۱۱۷

منو باز ببخش عزیزم  

نمی خوام دلت بگیره  

میدونم که تلخ حرفهام    

دلم بهانه گیر است  

چه کنم با این دلی که نداره  

به دوری ات عادت  

هر کسی باشه کنارت  

من می میرم از حسادت  

 

تو رو کم دارم عزیزم  

بی تو غم دارم عزیزم  

تو رو کم دارم، بی تو غم دارم عزیزم 

۱۱۶

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد دنیا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!! بچه بودیم دل درد ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم ...هیچ کس نمی فهمد

۱۱۵

یه وقتایی یه چیزایی یه جاهایی آدمو پرت می کنه به اون دورا، خیلی دور یه لبخندی میاد رو لبت و یه مچاله گی هم نصیب دلت می شه این روزا تو زندگیه هر کسی هست ...

۱۱۴

آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد ، رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت ، صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان می کردم می گوید دوستم دارد


ویلیام جیمز، روان‏شناس معروف، حیا را امرى اکتسابى مى‏داند و مى‏نویسد: «زنان دریافتند که دست و دلبازى مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند . . . .» یکى از محققان سبب گرایش زنان به حیا را چنین توضیح داده است: «خوددارى از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح براى شکار مردان است»


عاشقانه‌ترین حرف‌های زمین را مردان زدند و آن وقت، زنان شدند جنس لطیف. لیلی لطیف است یا مجنون؟ کدام‌شان دربه‌دری کشید؟ عاشقانه گفت و سرود؟ کدامشان؟ بله. لیلی خانم اگر یک بار پا به آن صحاری می‌گذاشت که مجنون در آنها آواره بود، کف پاش ترک ترک می‌شد. لب‌هاش داغمه می‌بست. نگویید دل باید لطیف باشد که از دل ِ مجنون لطیف‌تر آیا دلی هست؟ دل لطیف شعر می‌گوید و مجنون شاعر بود.‏ 


یه وقتایی یه چیزایی یه جاهایی آدمو پرت می کنه به اون دورا، خیلی دور یه لبخندی میاد رو لبت و یه مچاله گی هم نصیب دلت می شه این روزا تو زندگیه هر کسی هست ...

 

۱۱۳

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده

 
 

 
نتیجه اخلاقی داستان
 
 
عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صادق نیست
آرامش مال کسی است که صادق است
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند
آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند