باز هم گذشت

یکشنبه هم باز گذشت و تمام شد .. فقط گفتیم خدا رو شکر که تمام شد

دیروز خبر بدی شنیدم حالم خوب نبود یکی از همکارهای قدیم سرطان داره متاسفانه .. امیدوارم که بدخیم نباشه دعاکنید براش چون جوان است و یک بچه داره .


یک دوست من هم کمی حالش خوب نیست .... اصلا نمی دونه چی می گه ؟ فکر کنم واقعا تو آسایشگاه روانی است ؟؟ ولی مطالبی که میگه جالب است ... 


تو کار نمی دونم چه کار کنم . از زمانی که از کار اومدم بیرون بازنشسته شدم ... 7 ماه می گذره 3 ماه که قبل از سال جدید بود .. کار داشتیم و رنگ کاری و متوچه زمان نشدم 

امسال شروع کردم به کلاس انگلیسی رفتن .. سرم گرم است وو لی مخارج بالاست .. درست است حقوق دارم ولی راحت نمی شه خرج کرد ... همین شهریه کلاس خودش کلی پول می خواد

یکی از دوستان میگه برم پیش اون کار کنم یک دفتر که نه دفتر کپی و تایپ داره ...دور هم هست می ترسم برم دوستمون هم به هم بخوره .. نمیدونم چه کار کنم

یا از بیرون کار بگیرم .. یا بی پولی بکشم تا فکری کنم که کارم مال خودم باشه میدونم اونجا برم باز کارگری و کارمندی حساب می شه و باز همان آش و همان کاسه 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد