دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به
حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می
دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس
بنش...ینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر
وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب
مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این
خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ
کرده است:
سلام عزیزم خوبی؟ چه نوشته ای ادمو میبره به یه جاهایی دور دست ...
هر کسی به فکر زدودن تنهایی از خود است غافل از انکه زدودن تن.ها تنهایی می اورد!!! امروز باز هم باران زد باز هم رعد و برق ؛ شاید برای نوشته جدیدم!!! توشته هایم ۲بار در این ماه زیر باران بوده.
در واقع اون شخص همه کس خودش رو از دست داده نتیجتا خودش رو هم فراموش میکنه چون وجود خودش رو هم تو حضور اون عزیزش میدیده و به همین خاطر خودش رو هم فراموش میکنه و مینویسه هیچ کس زنده نیست