جای کسی را نگیر ...چارلی چاپلین


مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته
و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.
هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود.
تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت.
اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد…
تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ،
رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟
درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی توانم مثل او چنین میوه هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس نارحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم…
مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود…!
علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم.
از آنجایی که بوته ی یک گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی توانم گل بدهم. پس از خودم نا امید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم.
مرد در ادامه ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه ای از باغ روییده بود.
علت شادابی اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می کرد. بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم…
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم
‏(چارلی چاپلین)
نظرات 6 + ارسال نظر

کاش همه این رو متوجه میشدن که هر کس جای خودشه و کسی جای اون رو نگرفته!
همیشه شاد باشی دوست عزیز

پژوهنده 7 اسفند 1390 ساعت 23:15 http://www.myfava.blogsky.com

جای کسی را نگرفته ام
اما نوح مرا به گشتی اش راه نمی دهد
(من یک عقرب آبانی ام)

ممنون که به من سر زدید
خوبید
سلام

نقاشی های من 8 اسفند 1390 ساعت 00:07 http://negahman.blogsky.com

رویای عزیزم سلام
از اینکه از نقاشیهای من دیدن کردی ازت ممنونم .
دوست عزیزم من ساکن اصفهانم ،ونمایشگام تو اصفهان برگزار میشه ،از لطف و محبتت ممنونم دوست گلم .در ضمن نوشته هاتون خیلی بدل میشینه ،امیدوارم توی زندگی همیشه موفق باشی.

محمد 8 اسفند 1390 ساعت 07:52 http://www.bagheri6298.blogfa.com

سلام

ممنونم....شما لطف دارید

چقدر جالب بود..واقعا جای واقعی خود را بیابیم

وبلاگ شما واقعا عالی وزیباست

انسان ها در تنهایی آسیپ پذیر ترند .
بیایید
از تنهایی دیگران سو استفاده نکنیم ......!!


موفق باشید

شهرزاد 8 اسفند 1390 ساعت 16:46 http://www.gholleh.blogsky.com

سلام رؤیا خانم عزیز!
همه مطالب وبلاگم گلچین شده از مطبوعات مختلف هستند. البته تصمیم دارم که قسمتی رو در وبلاگ اختصاص بدهم به معرفی کلی منابع وبلاگ؛ اما خستگی بعد از آپ کردن مانع می شه. سر فرصت حتما این کار رو می کنم.
در ضمن، وبلاگ مفید و دلنشینی دارید. موفق باشید.

علی-ف 9 اسفند 1390 ساعت 23:28 http://a-f.blogsky.com

الان واقعا نیاز دارم به شنیدن این جمله:((

.
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه...
محکم بغلت کنه...
... ... بذاره اشک بریزی راحت شی....
بعد آروم تو گوشت بگه:
" دیوونه من که باهاتم " !!

مرسی که به من سر زدی و سپاس فراوان از نظر ی که دادید
باز هم به من سر بزنید

علی-ف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد