۱۰۲

امروز دادگاه بود قرار بود داور من وداور تو با هم برن دادگاه و چون کسی را معرفی نکرده بودی قاضی حکم کرده بود یکی از داور تسخیری گرفته بشه . و بعد از موافق ایشون هم برای قرار طلاق باز قاضی گفته بود که باید این نامه برای تو هم بیاد یعنی نظر داور جنابعالی . که تو نه میشناسی و نه تا به حال دیدی. من هم نرفتم چون لازم نبود و داور من اونجا بود.
داورم زنگزد و گفت همه چی تمام شد . داور تسخیری موافقت کرده و مونده قاضی دادگاه . بعد از نیم ساعت وکیلم زنگ زد و عصبانی بود و گفت که قاضی گفته باید نامه یک بار دیگر برای جنابعالی که خارج هستی ارسال و بعد حکم قطعی صادر بشه و گفته بود که برای هر کدام 4 ماه وقت لازم است. وکیلم عصبانی بود و گفت شماره تو را بهش بدم . نخواستم این کار رو کنم . بهش گفتم زنگ بزنی بگی وکالت نامه میگه پول ندارم و من هم هیچ پولی ندارم که برای وکالت نامه بدم . گفت تو کاریت نباشه . شماره را براش فرستادم . نمیدونم زنگ زد یا نه ؟>
ولی بلا تکلیفی بد است . اسمت این است همسر داری ولی روی پای خودت هستی باید توکل به خدا کنی و حواست به همه چی و همه کس باشه تا حرف بیربط شنیده نشه و هزار اما و اگر ... اما خیلی ها وقتی جدا می شن راحت هستند مگن خوب شده . ولی من نمیتونم
احساسی ندارم نه خوب و نه بد . بلاتکلیف و اواره و ناراحت ... میخوام فراموشت کنم ولی نمی شه . حرف های روز اخرت و حرفهایی که میگفتی اینجا چیزی نداری و حتی اولین روزهای ازدواج یاد می اید که می فهمم از اول چه بلایی قرار بود سرم بیاد.  یادت است عیدی که اومدم گفتی برگرد باید برم بحرین نه روز بس است اینجا موندی و تمام مدت تماس تلفنی داشتی و مدام میگفتی زنم اینجاست . بعد که بحرین نرفتی بهت گفتم چرا؟ گفتی خوب کارها انجام شد نگو اون زن از بحرین اومده بوده . همون که تا اخرین شبی که باهات بودم ازش حرف می زدی و من بیغیرت فقط گوش میکردم و گریه . و چیزی نمی تونستم بگم . میگفتی تو کمکش کردی ولی روزهای اخر میگفتی اون کمکم کرد . نمی دونم چی بگم  فقط دعا همین .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد