سخنانی از اوشو

سخنانی از اوشو

تا آنجا که ممکن است ساکت باش. تا می توانی در سکوت بنشین، نه فقط در سکوت بدن، بلکه مهم آن است که ذهن ساکت شود و دست از پچ پچ کردن دایم بردارد. این کار شدنی است اما هرگز در این راه نکوشیده ایم
فقط باید چند گام کوچک برداری: در درونت بنشین و تماشا کن. بگذار ذهن، تمام ترفندهای قدیمی اش را بکار گیرد اما تو فقط تماشا کن. بدون هیچ قضاوتی، بدون گفتن خوب یا بد، بدون انتخاب کردن یا از خود راندن- کاملا خونسرد و بی تفاوت
پس بر علیه ذهن مباش. با آن ستیز مکن. در تله های ذهن گرفتار نشو. فقط کناره گیر بمان. بسیاری اوقات درگیر ذهن خواهی شد. در این مواقع به محض اطلاع، بی درنگ خودت را بیرون بکش. خودت را جمع و جور کن و دوباره شروع به تماشا کن. فکری برخواهد خاست- به آن فکر بنگر. آن فکر در برابرت رژه خواهد رفت- به آن بنگر تا اینکه بگذرد وبرود. بدون اینکه هیچ قضاوتی در مورد خوب یا بد بودن بکنی، بدون هیچ باید و نبایدی، بدون هیچ نگرش اخلاقی،بلکه با نگرش علمی، مشاهده محض و بی طرفانه، آنرا تماشا کن
روزی ناگهان دیگر ذهنی وجود نخواهد داشت و آن روزچنان حکم فرما خواهد شد که نظیرش را هرگز ندیده ای. پس از آن سکوت دیگر تو را ترک نخواهد کرد. با تو خواهد ماند و به روح تو تبدیل خواهد شد. این حالت بسی رهایی بخش است
رقص آنگاه ناب است که رقصنده در آن نیست شده باشد. تنها رقص است که باقی است، این همان مراقبه است.
همان رهروی، همان شور وسر مستی و در نهایت همان خداوند است. اندک اندک بیاموز کاملا نیست شوی. در هر عملی نیست شو تا آن عمل تبدیل به رقص و شادی شود. اگر در حال راه رفتنی، در راه رفتن نیست شو تا هیچ راه رونده ای وجود نداشته باشد و فقط راه رفتن باقی بماند
هرگاه خود را نیست کنی رقص شادی وجود خواهد داشت و رهروی. آرام آرام بگذار تا این حقیقت به قلب وجودت تبدیل شود. آنگاه خدا بدنبال تو و برای جستجوی تو خواهد آمد
تا آنجا که ممکن است ساکت باش. تا می توانی در سکوت بنشین، نه فقط در سکوت بدن، بلکه مهم آن است که ذهن ساکت شود و دست از پچ پچ کردن دایم بردارد. این کار شدنی است اما هرگز در این راه نکوشیده ایم
فقط باید چند گام کوچک برداری: در درونت بنشین و تماشا کن. بگذار ذهن، تمام ترفندهای قدیمی اش را بکار گیرد اما تو فقط تماشا کن. بدون هیچ قضاوتی، بدون گفتن خوب یا بد، بدون انتخاب کردن یا از خود راندن- کاملا خونسرد و بی تفاوت
پس بر علیه ذهن مباش. با آن ستیز مکن. در تله های ذهن گرفتار نشو. فقط کناره گیر بمان. بسیاری اوقات درگیر ذهن خواهی شد. در این مواقع به محض اطلاع، بی درنگ خودت را بیرون بکش. خودت را جمع و جور کن و دوباره شروع به تماشا کن. فکری برخواهد خاست- به آن فکر بنگر. آن فکر در برابرت رژه خواهد رفت- به آن بنگر تا اینکه بگذرد وبرود. بدون اینکه هیچ قضاوتی در مورد خوب یا بد بودن بکنی، بدون هیچ باید و نبایدی، بدون هیچ نگرش اخلاقی،بلکه با نگرش علمی، مشاهده محض و بی طرفانه، آنرا تماشا کن
روزی ناگهان دیگر ذهنی وجود نخواهد داشت و آن روزچنان حکم فرما خواهد شد که نظیرش را هرگز ندیده ای. پس از آن سکوت دیگر تو را ترک نخواهد کرد. با تو خواهد ماند و به روح تو تبدیل خواهد شد. این حالت بسی رهایی بخش است
رقص آنگاه ناب است که رقصنده در آن نیست شده باشد. تنها رقص است که باقی است، این همان مراقبه است.
همان رهروی، همان شور وسر مستی و در نهایت همان خداوند است. اندک اندک بیاموز کاملا نیست شوی. در هر عملی نیست شو تا آن عمل تبدیل به رقص و شادی شود. اگر در حال راه رفتنی، در راه رفتن نیست شو تا هیچ راه رونده ای وجود نداشته باشد و فقط راه رفتن باقی بماند
هرگاه خود را نیست کنی رقص شادی وجود خواهد داشت و رهروی. آرام آرام بگذار تا این حقیقت به قلب وجودت تبدیل شود. آنگاه خدا بدنبال تو و برای جستجوی تو خواهد آمد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد