۹۳

اولین روز کاری در سال ۱۳۸۹. روز خوبی بود و به ارامی تمام شد . و خیلی هم زود گذشت . روزی بود که فکرم راحت بود. 

امسال عید خیلی ارام بود ولی در ظاهر . فکرم خراب خراب روزگار بود و چه ها شد و چه ها نشد. 

میخواستم الان براش نامه ایی بدم نامه هایی که هیچ وقت ارسال نشد . باز پشیمون شدم میگن وقتی قصه ایی تمام میشه مدام نباید مرور کرد. مرور زمانی خوب است که خوبی هاش را بیاد بیاری.

هیچ کس بی عیب نیست. هر کس عیبی داره. شاید من هم عیبی داشتم و همه چی را خراب کردم.

به هر صورت باید زندگی کرد. زندگی باید کرد.

 

خیلی چیزها مینویسم. ولی پاک میکنم . چند تا از نوشته های قدیمی خودم را خوندم .دیدم  بعد از دو سال باز هم تکرار میکنم . تکرار مکررات و این خیلی بد است. 

ای خدا دلم واقعا گرفته و هر کاری میکنم که به تو نزدیک تر بشم

با دعای که به درگات می خونم  تا خوابم ببره و با یاد تو بیدار میشم

دلم میخواد دوستم داشته باشی و بهم کمک کنی چون نیاز مند تو هستم.



هیچ کس را ناامید نکن

نظرات 2 + ارسال نظر
یوسف 17 فروردین 1389 ساعت 11:42

سلام
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنین نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

یوسف 28 فروردین 1389 ساعت 17:37

سلام
منتظرم که بیشتر بنویسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد