۸۲

یک بار که برای دیدنش رفته بودم شهر اون و کشور ایشون . خیلی خوش گذشت . بقدری بهم می رسید که فکر میکردم به به چه دنیایی دارم. ولی تمام مدت هم تو فکر بود و هر وقت تلفنش زنگ می زد زودی یا قطع می کرد یا اینکه کمی حرف می زد و با دعوا تلفن را تمام میکرد.

هر موقع میخواستیم غذا بخوریم اول برای من می زاشت میگفت تو بخور.

مخصوصا وقتی ماهی داشتیم.

دل مهربونی داشت ولی به قول خودش با همه مهربون بود و براش شاید فرقی نمیکرد.

خیلی بچه بازی در اوردم الان که به گذشته نگاه میکنم می بینم اصلا منطقی ازدواج نکردم و تمام از دل و قلبم بود.

ولی خوب روزهای خوشی هم بود البته خیلی کم . بعد روزهای سخت و بد شروع شد. با ندارم و ندارم و ندارم. یعنی برای من نداشت. میتونم بگم تو چند سالی که با هم زندگیکردیم یعنی شاید یک سال یا یکسال ونیم که با هم بودیم خریدی نکرد برام. ولی برای خودش خرید میکرد. و یا اینکه اگر من یک دو ریالی خرج اضافه میکردم میگفت ول خرجی نکن.

میدونم تمام تقصیر خودم بود. الان شایداینها را بخونه و بگه نه خیلی کارها برام کرده . ولی نکرد.

حرفی که میزنه میگه کوچ کردن من به خاطر تو بود و به خاطر ازدواج بود. ولی میدونید اگر مردی بهخاطر همسرش کوچ به کشور دیگه میکنه پس باید حسابی به زندگی بچسبه نه به بازی بگیره و به همه بگه که مجرد است.

خدامن را ببخشه .

نظرات 3 + ارسال نظر
301040 25 دی 1388 ساعت 23:25 http://301040.blogsky.com

یه جمله این جا دارین که گفتین:
"میدونم تمام تقصیر خودم بود. الان شایداینها را بخونه و بگه نه خیلی کارها برام کرده . ولی نکرد."
این خیلی مهمه.
شما فرض کنید ایشون یه کارهایی هم برای شما کرده.
ولی همین که اون کارهایی که برای شما کرده توی ذهنتون نمونده خودش نکته ی قابل توجهی می تونه باشه.
لزوم به تفکر و کنکاش داره.
در هر صورت موفق باشین

امین 25 دی 1388 ساعت 23:31 http://shabayjavani.blogsky.com

پس تو تجربه یه زندگی شکست خورده رو داری
به آدرسم بیا از اول اول بخون بعد راهنماییم کن
مرسی

دوست عزیزم
امیدوارم به آرزوهات برسی و غم دلت تموم بشه جاش شادی بگیر

درمیان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
میتوانی تو به لبخندی
این فاصله را برداری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد