۷۹

نمیخواستم دوباره درباره تو بنویسم ولی فکرم را بقدری مشغول کردی که جایی ندارم بگم جز اینجا. چون دیگه از فکر کردن درباره تو خسته شدم.

یادم میامد که روزی برای بازدید جایی زنگ زدی و گفتی اماده باش بزن بریم بیرون . رفتیم و چقدر خوش گذشت و گفتی دیگه تنها جایی نمی ری چون دلت نمی اید.

ولی بعد گفتی مگه من اسیر تو هستم. وقتی دیدی که پول دارم و خرج میکنم . کم کم روی دیگر تو پیدا شد. نتونستی خودت راکنترل کنی. هر روز و هرشب یک طوری اعصاب خورد میکردی و بعد میخندیدی.

حالا که از دور به بعضی از کارهای تو و حرفهات نگاه میکنم می بینم جز یک بازیگر چیزی نبودی. بازیگری که یک دل داره ولی به صد نفر میده و میخواد همه را با هم نگه داره .

و یک چیز دیگه : تو بیگانگان را به خانواده خودت ترجیح میدی. برای خانواده خرح نمیکنی ولی برای بیگانه به راحتی. حتی به قیمت از دست دادن همه چی .

هر روز یادم میایی هر کاری میکنم تو لعنتی باز هم میایی تو فکرم. دلم میخواد فراموشت کنم ولی نه باید یک تجربه هم باشی که دیگه اینطور احساسی عمل نکنم.

دوستان میگن تو سن من نباید گول میخوردم ولی همیشه میگم هر کس باید مراقب باشه چون شایدکسی زرنگتر از خودش به طورش بخوره که نتونه در برابرش مقاومت کنه.

البته دیدار اول هیچ یادم نمیره. ولی باز میگم اون هم یک بازی بیش نبود.

خودت فهمیده بودی باید چطور رفتار کنی و چطور حرف بزنی .

خودت نمی دونستی تو هر حرفت  حرف قبلی خودت را نقض میکردی.

و جالب این است می فهمیدم ولی باور نمی کردم فکر میکردم اشتباه میکنم.

خیلی موقع ها هم خدا اثر و نشونه ایی بهم نشون میداد باز توجه نمیکردم گرجه باهات دعوا میکردم ولی دلم نمیامد همه چی را بزارم کنار.به خاطر بدهی که بار اومده بود.

حتی وقتی میخواستم بیام و پول قرض بگیرم وقتی دیدم تازه تو سایتی ثبت نام کردی و همون شب سرشام بهت گفتم به این برکت ازت جدا میشم. و قصد داشتم دیگه برنگردم ولی باز دور که میشدم دلم نمیامد.

باز وقتی من اینجا بودم و تو اونجا بهم گفتی برای دندونت باید بری یک کشور دیگه عصبانی شدم گفتم مگه اونجا نیست گفتی نه گران است گفتم خوب کشور دیگه هم همون خرج است حتی بالاتر گفتی نه . گفتم به جهنم برو . عصبانی شدی و مثلا قهر کردی. که فکر میکنم خیلی هم خوشحال شدی. رفتی . روز اخر بود بهت زنگ زدم قطع کردی گفتی داشتم می خوابیدم وقتی بعد از دو ساعت شماره ات را گرفتم اون هم موبایل یک زن جواب داد و هر چی گفتم الو .... قطع کرد و متوجه نشد و سریع بعد از این اتفاق تو زنگ زدی که مطمئن شدم با یک نفر بودی.

باز بگو من احمق ام و تهمت میزنم.

حالا هم بگم .اسمت را واقعا بلاک کردم که هیچ چیزی ازت برام نیاد.

خدا بهت کمک کنه . و هینطور به من . امیدوارم گناهانم راببخشه اگر گناهی در حق تو یا دوستان مشترکمون کردم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد