۵۹

این احساس تنهابودن داره اذیتم میکنه و باید کار جدیدی شروع کنم و حسابی فکرم را مشغول کار کنم . 

این مدت شروع کردم به زبان انگلیسی خواندن و ترکی یاد گرفتن . برام خوب است و به راحتی می شه این دو زبان را در کنار هم یاد گرفت.  

برای اقای شوهر هم اخرین ای میل را زدم . شاید کسانی که این مطالب را خوندن بگن تا بحال صد بار ای میل زدی و باز هم شروع کردی. واقعا به عنوان یک زن اخرین ای میل را زدم چون درگیری برام پیش میآمد و یاد چیزهای بدی می افتادم که نباید بیاد به سراغم .  

به خاطر همین ترجیح دادم که خودم این قضیه را تمام کنم. البته این قضیه از طرف ایشون دو سال پیش تمام شده بود. زمانی که داخل مشکلاتی بودیم که صاحب خانه و صاحب محل کار به ما فشار می امد که چند ماه است اجاره عقب افتاده .  

ایشون بعد از اون مسافرت یادش اومد که من اضافی هستم و خرج رو دستش می زارم. بعد از اینکه مقداری وجه از من به عنوان کمک گرفت و بعداز مسافرت (که به قول دوستانش و اثار لباسش و پنهان کردن برگه هتلی که ایشون رفته بودند معلوم شد با زنی بوده) به کشور دیگه یادش اومد که من اضافی هستم و برگردم خانه مادری بهتر است. البته ما در ایران زندگی نمی کردیم. 

ایشون بعد از اون مسافرت دیگه ادم قبلی هم نبود. نگاهش َ فکرش و تمام رفتارش تغییر کرده بود. 

حتی یک شب یادم هست ۱۰ روز مانده بود که برگردم . شروع کرد به نماز و نیایش و این حرفها و شب یعنی آخر شب که برگشت دیدم برای اولین بار حمام کرده خونه اومد.  

و این جای بسی شگفتی و ... بود . و مثل همیشه وقتی دروغ میگفت یا میخواست چیزی پنهان کنه ساکت و قرمز بود و سرش را به کار گرم کرد. 

خدا نگه دارش باشه و امیدوارم خداوند ۲۰۰ سال بهش عمر بده . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد