۴۱

میدونم چند وقتی است که جواب هم بهت ندادم . اره وقتی نوشتم برای همیشه خداحافظ . باز  یادداشت گذاشتی مثلا نامه من رو جواب دادی. نامه ایی که چند روز پیش از خداحافظی برات زدم. ایرادی نداره .

با اون نامه اخری جوابی دادی کتبی که دیگه نمی تونی هیچ حرفی بزنی. من همه را میخوام فراموش کنم ولی نمیتونم . خیلی چیزها یادم میاید و فکر میکنم از اول آشنایی فقط و فقط فیلمی بازی کردی که خودت هم باور میکردی.

یادت است وقتی میامدم خونه خارج از ایران میگفتم این دمپایی ها رو بنداز بیرون میگفتی بزار باشه. میدونستی من همه را میگردم وقتی خونه نیستی و خیلی خوب خیلی چیزها را پنهان میکردی. میدونستی که من همه چی را دیده بودم بهت میگفتم میگفتی نه از قدیم است. و من بیشعور تر از خودم باور میکردم .

خودم خودم را گول میزدم بابا دوستت داره حالا بهت عادت میکنه و خیلی چیزها را می زاره کنار. ولی همین خریت من کاری کرد که دیگه نه کسی را می تونم دوست داشته باشم و نه کسی را باور می تونم کنم. هیچ کس را قبول ندارم.

میدونی کسی را انتخاب کردم یعنی تو را که از تمام چیزهایی که میخواستم هیچ بودی. فقط دیدم دوستم داری و دیدم سن بالا داری و میخوای زندگی کنی. گفتم از همسن و سال خودم بهتر است. ولی ای عجب دنیا چطور میچرخه . چرخی زد که فکر نمیکردم

همکاری داشتم همیشه میگفت دل نشکن که دلت را خدا روزی می شکنه .

نمی دونه دل کی را شکستم خدا من رو ببخشه . که این زندگی من شد.

ناشکری نمی کنم. باز خدا رو شکر میکنم که خانواده ایی دارم که حداقل پشتم هستن. میتونم باز روی پای خودم باشم. ولی ای عچب خانواده تو ؟؟؟ هیچ نگفتن چه میکنی... فقط برای خبر چینی و فضولی برای جنابعالی زنگ زدن و دیگه تمام .  خیالشون راحت شد.

میدونی وقتی بهشون گفتم چه کردم و تو چه کردی . چی گفتن؟ ببخش هر خانواده یک نفر بد توش پیدا میشه و اون هم بد خانواده ماست.

من برای دعای رحمت و روزی میکنم. روزی ات زیاد بشه .

اخه من بدقدم بودم و حالا که دو سال است و یا بیشتر ازت دورم پول دار شدی و خوش میگذرونی . یعنی امیدوارم که اینطور شده باشه. ولی ای خدا تا جایی که میدونم باز هیچ هستی .

یادت است شب اخر چه حرفها زدی . گفتی به طلا دست میزنم خاک میشه . بخاطر تو

بخاطر وجود تو  کارهام پیش نمی ره چون بد قدمی

بخاطر وجود تو طلاها خاک می شه چون بد قدمی

بخاطر وچود تو هر کاری میکنم به هم میخوره چون بد قدمی

و خیلی حرفهای دیگه

و یادت است که وقتی میخواستی خرم کنی که برگردم چی میگفتی. اره میگفتی به جان عزیزانم به جان برادرم که کفن کنم هم پول تور ا می فرستم و هم خرجی و هم اینکه سه ماهه بر میگردی. ای عجب سه ماه شد دو سال و اندی .

میدونی عزیز به چی فکر میکنم. به شبی که اومدم برای وام و فهمیدم چه کردی و گفتم نمی ام . یادت هست چی میگفتی. گریه کردی و ناله

گفتی به خاطر انسانیت با من بمون کمک کن . میدونی که حتی بچه هام با من تماس نمی گیرن فقط پول که میخوان یادشون می افته بابا دارن . به خاطر خدا با من بمون . و هزاران التماس دیگه و حرفهایی که دل هر کس را ریش میکرد.

یادت است حالا ماشالله فامیل دار شدی بچه هات پیشت هستند . خوش باش. خدا برات بسازه ولی این حرفها یادت باشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد