۳۴

آنکه با زندگی می سازد      زندگی را می بازد
با زندگیت نساز                 زندگیت را بساز 
 

این شعر را یکی از دوستان برام کامنت گذاشته بود. خیلی وقته چیزی از زندگی خودم نگفتم .بقدری شهر شلوغ بود که فکرم مشغول بود اخر چی میشه . و ناراحت این اوضاع بودم این مملکت کی میخواهد ارامش را ببینه . 

 

اره این شعر درست میگه من خواستم با زندگی بسازم ولی باختم. جند شب بود براش نامه می نوشتم ولی اخر چی شد شما فکر میکنید چی شد؟ 

تو این شلوغیها که اصلا نه نامه ایی داد و نه تلفنی زد که سالم هستی چیزی شدی یا مردی ؟ 

والله اما از دست این مردها .  

 

خوب از کجا شروع کنم  

همین چند شب پیش براش نوشتم که من پول لازم دارم. جواب نداد بعد از یک هفته باز نامه دادم که من پولم رانیاز دارم. 

نوشت : به جان بچه هام خجالت می کشم حتی نامه بدم بچه هام رو کفن کنم ندارم نمیتونم نه که دلم نخواهد نمی تونم پرداخت کنم. و این حرفها 

بعد براش نوشتم که من اصلا می ام اونجا.  

نوشت من رو می ترسونی  

نوشتم نه تو هنوز اسمت تو شناسامه من است  

نوشت که من با تو زندگی نخواهم کرد چون تو یک زن بد هستی و بدقدم تازه کمی جون گرفتم بیایی دیگه طاقت ندارم  

. این حرفی از یک مرد تقریبا ۶۰ ساله است. مسخره است  

من هم عصبانی شدم و هر چی تو دلم بود براش نوشتم . 

 

بد قدم بودم . - تو هیچ نداشتی که با قدم من خوب بشه یا خراب- 

بد قدم بودم .- تو خونه و زندگی هیچ جای دنیا نداشتی - 

بد قدم بودم. - که تو نتونستی پاک بمونی- 

و خیلی چیزهای دیگه که درست نیست نوشته بشه. 

 

و جالب اینکه برام نوشتی : من دزد هستم و از پول های تو می دزدیدم . 

خوب چی میتونی بگی ؟ کافر همه را به کیش  خود پندارد. 

 

میگی : من زن خرابی بودم که باهات سفر اومدم. 

این رو راست میگی اگر درست بودم چرا باید میامدم که این سرکوفت را همیشه بشنوم. 

 

میگی : تو تنها سفر می رفتی و همیشه تنها بودی. 

آره حتی برای دندونت که رفتی یک کشور دیگه در حالی که من سگ دو میزدم تا وام بگیرم و گفتن نکن اون با این کار داره تفریح میکنه باور نکردم . راست میگی من بیشرف بودم . 

 

میگی : حسادت و تهمت های من باعث خرابی این زندگی شد. 

اره باز راست میگی  اخه تو دوازده امام بودی که امدی با من ازدواج کردی و حالا باتهمت من از راه بدر شدی. یادت هست زمانی که گفتی قبل از اینکه بیایی من زن داشتم. که گفتم این لباس خواب مال کی است گفتی مال کسی نیست جا مونده. خجالت هم خوب چیزی است. 

 

گفتم با زندگی من شوخی و بازی کردی. 

گفتی نه یک دفعه همه چی خراب شد در حالی که فقط بازی کردی و خوب دستت اومده بود با من چه کنی و چی بگی.  

یادم نمی ره سر او ن چک و سفته که دست من بود چه ادعا بازی تو کشور غریب در اوردی که من رو مجبور کردی بهت بدم و خنده‌ایی سر لبی کردی که تیر به روحم زدی. 

 

اره تو شرف داشتی و من نداشتم  

اره تو مرد بودی و من نامرد 

 

میگی از پیش برنامه ریخته بودم برات که سرت کلاه بزارم . ولی خودت سر خودت کلاه گذاشتی و خدا رو شکر میکنم که زود نجاتم داد.  

 

با اینکه نه روحیه دارم و نه احساس ولی دلم میخواد تو رو اذیت کنم. ولی با اذیت تو اذیت میشم چون فکر میکنم هنوز اون اسم تو شناسنامه هست و باید پایبند باشم . 

 

تو یک مردی هستی که زن خراب را می پسندی زنی که همه کار کرده باشه و ته مونده اش را به تو بده . مبارکت باشه . خوش باش  

 

تو میگی من غر می زدم . راست میگی میدیدم تو فقط فکر خودت هستی نه زندگی و نه درست کردن زندگی . 

 

میگی حرص این چیزی ها و زحمت ها برای زندگی من بوده.  

کدوم زندگی  ؟؟؟؟ کو زندگی ؟؟؟؟ زندگی که بخواهد به حرف این و اون باشه به درد نمی خوره 

 

میگی با کسی تماس نداشتی همون دوست ۸ ساله یا زن ۸ ساله چینی. 

نه نداشتی فقط در نبود من اون بهت مشق میداده چه کنی . چه نکنی و مدام به تو میگفته که زنت چرا پول نداره چرا پول نمی یاره و مدام هم میگفتی اون میگه . 

یادت هست برای ویزاش که حرف میزدی رنگت میشد قرمز و بعد شروع میکردی تعریف کردن . 

تو دلم میگفتم ایرادی نداره دور هستیم . ولی نمیدونستم همین گذشت های من چی بر زندگی من می یاره . 

 

امیدوارم ۲۰۰ سال عمر کنی . ۲۰۰ سال عمر کنی ببینی روزگار چی می شه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد