۳۰

خیلی وقت است ننوشتم . نمیدونم از خستگی است یا اینکه اصلا  حوصله این کار را ندارم . میدونی چقدر چیزها یادم میاید که ناراحت می شم.  

یادت است میگفتی چرا زن ایرانی مرد را برای خودش فقط میخواد؟ 

یادت است میگفتی چرا من باید سفر نرم چرا باید همیشه با تو برم؟ 

یادت است مدام زنگ می زدی و میگفتی بدهی را چه کار کنیم ؟ 

یادت است شبی گفتی که برو تو ایران راحتی و من اینجا تنها راحتم ؟ 

یادت است گفتی برو سه ماهه کارها را درست میکنم و برگرد؟ 

یادت است گفتم الان شده یکسال و سه ماه گفتی خوب شده که شده ؟ 

 

امروز از صبح بیدار شدم و همش فکر این حرفها ؟ چرا ؟ نمیدونم  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد