۴

ای خدا این چه دنیایی درست کردی. چقدرادمها مشغول به کار هستند.

یادم ایدشبی گفتی از این شهر سفر کن

از هم جدا شویم وتوتنها راحت . من تنها راحت سفر کن

برفتی بر سفر بعد از ان برفتم از دل

بعد از چند روزی گفتی از دیده هم برو

بعد از چند روزی گفتی ای همسر من

نگیرم تماس با همدیگر

باید بکنم صرفه جویی در پول

یادم اوردم زمانی که من گفتم

نرو بر این سفر رفتی و نشودیم پولدار

بعد از آن شدیم هر لحظه گدا

بگفتی پا قدم من بود ه دراین زندگی

بگفتی صورتت بخل است نگاه نکردی تو

بگفتی امدم ننگ است  نرو بیرون

بگفتی به طلا دست زدی شد سنگ

بگفتی به پول دست زدی شد خاک

اخرین شب من را ذلیل کردی و فرستادی

بگفتی راحت شدی از این زندگانی

نشد کار تو روشن و دل تو روشن

فقط شنیدم هر لحظه با هر زنی دم خور شدی

خوش باشدت این زندگی بر تو

بدانم اخر بیخ ریش ما شوی