چی شده خانمی؟ چی شده ؟ نمیتونی بزنی کنار؟ به خودت قول بده باخاطرات خوبش زندگی کنی و بدی ها را کنار بزاری. به خودت قول بده دیگه نخواهی بدونی چه کار میکنه . میدونی که همه چی بین شما تمام شده و فقط یک کینه یا شاید دوست داشتن هم در بین باشه. نمی تونی فراموش کنی چون یک تجربه برات شده ولی باید زندگی کنی. نگاه به گذشته خانمی فقط دست و پا زدن بیخود است. فکرالان باش فکر اینده باش. درحال زندگی کن که لذت ببری . همانطور که وقتی باهاش بودی از حال لذت می بردی و بدی هاش را زود فراموش میکردی وخوبی ها را جایگزین میکردی.
عادت کن که دیگه در مورد بدی هاش نه فکر کنی و نه با کسی حرف بزنی . دوباره شروع به زندگی جدید کن . هر زندگی جدید یک سختی هایی داره ولی میتونی با توکل به خدا دوباره همان سرزندگی را داشته باشی.
براش دعا کن . دعای خیر کن خانمی که دیگه سختی نبینه . میدونی که دل خوش نخواهد داشت چز دلخوشی های لحظه ایی که خودت خانمی میدونی که بدترین چیز است و بدترین ضربه است.
میدونی که دست خودش نبوده و این کارها را کرده . فکر کن که نقشه نبوده و از دوست داشتن بوده و تمام اشتباهاتش را ببخش بزار راحت بشی . بزار دلت سبک بشه فکرت سبک بشه .
به خدا توکل کن و از خدا بخواه که کمکش کنه همانطور که به تو کمک کرده و میکنه
یادداشت یکی از دوستان راخوندم و گفتم چرا دیگه ناراحتی را بگم؟ گذشته گذشته است. اگر یاداوری است بزار خوب هاش رو هم بگم.
میگن در گذشته بودن یعنی به دنبال باد رفتن. خوب معلوم است دنبال باد رفتن کار بیهوده است چون هیچ وقت بهش نمی رسی.
تمام زندگی به عشق و محبت است. تا وقتی تنها بودیم عشق بود و محبت . البته محبت از طرف ایشون به چند نفر. ولی تا موقعی که نمیدونستم خوش بودم .
شاید به قول خودش به تنها کسی که گفت و مستقیم گفت دوستت دارم من بود. (البته خودم را می زنم به کوچه علی چپ و میگم راست می گفته)
عزیزم عشق سابقم امیدوارم در تمام طول عمرت خوش حال پولدار و خوشبخت باشی.
عمری طولانی همراه با خانواده .
یک بار که برای دیدنش رفته بودم شهر اون و کشور ایشون . خیلی خوش گذشت . بقدری بهم می رسید که فکر میکردم به به چه دنیایی دارم. ولی تمام مدت هم تو فکر بود و هر وقت تلفنش زنگ می زد زودی یا قطع می کرد یا اینکه کمی حرف می زد و با دعوا تلفن را تمام میکرد.
هر موقع میخواستیم غذا بخوریم اول برای من می زاشت میگفت تو بخور.
مخصوصا وقتی ماهی داشتیم.
دل مهربونی داشت ولی به قول خودش با همه مهربون بود و براش شاید فرقی نمیکرد.
خیلی بچه بازی در اوردم الان که به گذشته نگاه میکنم می بینم اصلا منطقی ازدواج نکردم و تمام از دل و قلبم بود.
ولی خوب روزهای خوشی هم بود البته خیلی کم . بعد روزهای سخت و بد شروع شد. با ندارم و ندارم و ندارم. یعنی برای من نداشت. میتونم بگم تو چند سالی که با هم زندگیکردیم یعنی شاید یک سال یا یکسال ونیم که با هم بودیم خریدی نکرد برام. ولی برای خودش خرید میکرد. و یا اینکه اگر من یک دو ریالی خرج اضافه میکردم میگفت ول خرجی نکن.
میدونم تمام تقصیر خودم بود. الان شایداینها را بخونه و بگه نه خیلی کارها برام کرده . ولی نکرد.
حرفی که میزنه میگه کوچ کردن من به خاطر تو بود و به خاطر ازدواج بود. ولی میدونید اگر مردی بهخاطر همسرش کوچ به کشور دیگه میکنه پس باید حسابی به زندگی بچسبه نه به بازی بگیره و به همه بگه که مجرد است.
خدامن را ببخشه .
لامذهب سخت است خیلی سخت است . امروز همش تو فکرت بودم احمق دیوانه . کاری کردی که دیگه راحت نیستم. اگر دوستم داشتی اون حرفها و اون کارت چی بود ؟ اگر نداشتی جرا کلاه سرم گذاشتی ؟ زندگی ام را به بازی گرفتی؟
مدام می خوندم که گذشته گذشته است . به خودم میگم . ولی کاری کردی که فراموشت نکنم و هر روز صبح بیدار میشم اول برای تو دعا بخونم و بعد چند تا فحش بدم که دلم خنک بشه .
امروز بهت زنگ زدم . بابت قرضی که داری. دلم نبود زنگ بزنم ولی زدم که دلم راحت بشه. ازت بدم اومد که گفتی وضعم خوب نیست. مگه میشه . ؟ باور نمیکردم که باز بگی.
من بدقدم بودم بقیه که خوب بودند. گذشته گذشته است. اره گذشته است . فکر کردن در مورد گذشته مثل به دنبال باد رفتن است. ولی وقتی یادم می اید چه بازی ایی با من کردی از تو و حتی فامیل تو بدم میاید.
من میگم می گذرم ولی چطور دلم را راضی کنم. امیدوارم خدا من راببخشه . ببخشه که ایطور بهت میگم ولی دروغگویی هستی منحصر به فرد.
خدا انشالله بهت کمک کنه.
یک یادداشتی خوندم که به جای اینکه به بدی های گذشته فکر کنیم باید به خوبیهاش هم فکر کرد. دلم میخواست درمورد خوبی هات بنویسم ولی دستم به نوشتن نیست............
زیادی در موردت فکر میکنم و حوصله خودم سر میره ..........دیگه دوست ندارم چیزی بگم .......خسته شدم باید رهات کنم تا رها بشم.
نمیخواستم دوباره درباره تو بنویسم ولی فکرم را بقدری مشغول کردی که جایی ندارم بگم جز اینجا. چون دیگه از فکر کردن درباره تو خسته شدم.
یادم میامد که روزی برای بازدید جایی زنگ زدی و گفتی اماده باش بزن بریم بیرون . رفتیم و چقدر خوش گذشت و گفتی دیگه تنها جایی نمی ری چون دلت نمی اید.
ولی بعد گفتی مگه من اسیر تو هستم. وقتی دیدی که پول دارم و خرج میکنم . کم کم روی دیگر تو پیدا شد. نتونستی خودت راکنترل کنی. هر روز و هرشب یک طوری اعصاب خورد میکردی و بعد میخندیدی.
حالا که از دور به بعضی از کارهای تو و حرفهات نگاه میکنم می بینم جز یک بازیگر چیزی نبودی. بازیگری که یک دل داره ولی به صد نفر میده و میخواد همه را با هم نگه داره .
و یک چیز دیگه : تو بیگانگان را به خانواده خودت ترجیح میدی. برای خانواده خرح نمیکنی ولی برای بیگانه به راحتی. حتی به قیمت از دست دادن همه چی .
هر روز یادم میایی هر کاری میکنم تو لعنتی باز هم میایی تو فکرم. دلم میخواد فراموشت کنم ولی نه باید یک تجربه هم باشی که دیگه اینطور احساسی عمل نکنم.
دوستان میگن تو سن من نباید گول میخوردم ولی همیشه میگم هر کس باید مراقب باشه چون شایدکسی زرنگتر از خودش به طورش بخوره که نتونه در برابرش مقاومت کنه.
البته دیدار اول هیچ یادم نمیره. ولی باز میگم اون هم یک بازی بیش نبود.
خودت فهمیده بودی باید چطور رفتار کنی و چطور حرف بزنی .
خودت نمی دونستی تو هر حرفت حرف قبلی خودت را نقض میکردی.
و جالب این است می فهمیدم ولی باور نمی کردم فکر میکردم اشتباه میکنم.
خیلی موقع ها هم خدا اثر و نشونه ایی بهم نشون میداد باز توجه نمیکردم گرجه باهات دعوا میکردم ولی دلم نمیامد همه چی را بزارم کنار.به خاطر بدهی که بار اومده بود.
حتی وقتی میخواستم بیام و پول قرض بگیرم وقتی دیدم تازه تو سایتی ثبت نام کردی و همون شب سرشام بهت گفتم به این برکت ازت جدا میشم. و قصد داشتم دیگه برنگردم ولی باز دور که میشدم دلم نمیامد.
باز وقتی من اینجا بودم و تو اونجا بهم گفتی برای دندونت باید بری یک کشور دیگه عصبانی شدم گفتم مگه اونجا نیست گفتی نه گران است گفتم خوب کشور دیگه هم همون خرج است حتی بالاتر گفتی نه . گفتم به جهنم برو . عصبانی شدی و مثلا قهر کردی. که فکر میکنم خیلی هم خوشحال شدی. رفتی . روز اخر بود بهت زنگ زدم قطع کردی گفتی داشتم می خوابیدم وقتی بعد از دو ساعت شماره ات را گرفتم اون هم موبایل یک زن جواب داد و هر چی گفتم الو .... قطع کرد و متوجه نشد و سریع بعد از این اتفاق تو زنگ زدی که مطمئن شدم با یک نفر بودی.
باز بگو من احمق ام و تهمت میزنم.
حالا هم بگم .اسمت را واقعا بلاک کردم که هیچ چیزی ازت برام نیاد.
خدا بهت کمک کنه . و هینطور به من . امیدوارم گناهانم راببخشه اگر گناهی در حق تو یا دوستان مشترکمون کردم.
روزها میگذره و خبری نیست. خبر که هست و زیاد میدونم پول نداری عزیز من . میدونم وقت نداری که بشینی پای اینترنت. میدونی شاید برات بهتر شد. شایداز حسودی میگم. اینطوری دیگه با کسی زیاد حرف نمی زنی که باز براش پول خرج کنی و ....
میگی میخوای از اونجا هم بری ؟ کجا؟ خودت هم شاید نمی دونی. فقط میدونی و فکر میکنی اگر بری کارهات خوب میشه. مثل موقعی که به من میگفتی بدقدم از وقتی اومدی به هر چی طلا دست میزنم خاک میشه. این تو نبودی که خاک را طلا میکردی این کسان دیگه بودن زحمت میکشیدن و تو از قبالش میخوردی.
ولی همه چی گذشت. واقعا برات دعا کردم و نیت کردم که یک راهی پیدا کنی که به قول خودت نجات پیدا کنی. تو روزهای عزاداری امام حسین واقعا و از ته دل برات دعا کردم.
میدونی حتی به نیت تو به هیئت هم کمک کردم و حتی در دل گفتم از طرف تو. با اینکه دیگه هیچ گونه ارتباط و فکر و یا زندگی مشترک نداریم . ولی برات دعا کردم .
انشالله راهت را پیدا کنی. میدونم و حدس میزنم که حتی پشیمونی ولی فایده نداره.
Comes The Dawn | |||
After a while you learn P And you begin to learn P And you learn P After a while you learn P And you learn |
نمیدونم چه میکنی. اگر مشکلی هم پیش نیاد به قول خودت تا اخر ماه هم اسمت برداشته میشه و دیگه قدم ناپاک من و شکل و ظاهر بدشگون برای تو نیست. چه برسه دو سالی است که نیستم و خوش گذ راندی ولی الان چی ؟ ارزش داشت؟
من دارم کار میکنم بین خانواده هستم و به قول معروف هوای من را دارن . تو چی ؟ خانواده ایی که الان همه کارهات را می دونند و تنها موندی؟ ارزش داشت؟
تو این سن که بایدکسی پهلوت می شد کسی نیست؟
اره همه از بدقدمی من بود . من که دو سال است نیستم . پس چی شد؟ تو که هر کاری خواستی کرد که زن ایرانی خوشش نمی اید پس چرا شانس نداشتی ؟ همه بدقدم بودند؟
ای داد ای داد از این حرفها ....
اخرین بار تو تلفن پیام فرستادی که اسمت را پاک کنم. نگران نباش اگر خدا خواست پاک میشه
ولی باز از اون حرفها بود..
الان که یاداوری خاطرات گذشته میشه می بینم که تمام مدت ازت جز دروغ چیزی ندیدم . فقط دروغ ...
خدا بهت کمک کنه . نمیدونم تو چه وضعی هستی؟ ولی وقتی ۱۶ روز پروفایل ات را سر نزدی یعنی پول نداری....
متاسفم ... خودت به خودت هم بد کردی ... خودت به خودت دروغ گفتی...
ولی هر شب برات دعا میکنم
که همینطور که خدا به من کمک میکنه به تو هم کمک کنه
ده روزی میشد ازتو هیچ خبری نبود.امروز بر حسب اتفاق زنگ تلفنم به صدا درآمد. نمیدونستم کی است ؟ جواب دادم و قطع شد . نگاه کردم شماره تو بود.اره شماره تو بود.
چندین بار زنگ زدم گفتم شایدکاری داری و مدام قطع کردی.
برام جالب بود. خنده ام گرفت مثل همیشه که اگر جواب نمیدادم قطع میکردی.
بعد از یک ساعت که دوباره زنگ زدم و خیلی رسمی گفتم زنگ زده بودی خیلی رسمی گفتی که اشتباه گرفته بودی.
خوب روزگار است.