این شعر را تو گروهی که عضو هستم خوندم ..جالب است .
کاش هنوز تو عالم بچگی بودیم
امروز داستان زندگی یکی از دوستان را شنیدم و بسیار متاثر از اتفاقاتی که افتاده و نگران ... نگران دوستم و خانواده اش..
میدونید نمی شه قضاوت کرد کدام مقصر هستند و کدام نیستند.. طریقه آشنایی اشون ، ازدواج و ماجراهایی که پیش اومده
زنی که بیش از حد شوهرش را دوست داره ولی همیشه شک داره
مردی که زنش را دوست داره ولی نمی دونه چه کنه به خاطر حرکات زنش
فقط اینکه بخوان بگن ما ازدواج کردیم و عاشق بودن معنی نداره
و فقط یک عادت .. عادت با هم بودن .
چرا ما ایرانی ها از مشاور گرفتن بیزاریم ؟ چرا فکر میکنیم نمیتونم زندگی را درست کنیم ؟ چرا فکر میکنیم با آمدن بچه به زندگی ، زندگی مشترک را نجات میدیم در حالی که یک نفر دیگر را درگیر این زندگی میکنیم ؟
و چرا های دیگه ...
مثل زندگی خودم که چقدر بچگی کردم و چه اندازه ناپختگی؟
جرا این زنها لج بازی میکنند خدا میدونه؟
کلی سوال دیگه ...
فقط کاش این دل دیگه دل نبود و دیگه عاشق نمی شد و دیگه دلتنگ نمیشد
که اول صبح زنگ بزنه فقط صداش را بشنوه و خیالش راحت بشه .
مسخره است زندگی مسخره است .
بخشیدن خودمون ؟؟
این حرف سخت است. چون هر کاری میکنی می بینی خودت مقصر اصلی بودی حرف نزدی همیشه خواستی رعایت کنی که مثلا زندگی ات را خراب نکنی ..
و اگرها و اگر ها می اید سراغت که اگر این کار را میکردی خوب میشد و اگر نمی کردی چی میشد؟
باید یاد بگیرم اول حرف دلمون را بزنیم . اول فکر خودمون باشیم . اگر خودمون خوب باشیم و فکر منطقی داشته باشیم طرف مقابل را می تونیم قانع کنیم .
و اگر نشد باید راه دیگری را پیدا کنیم .
ولی بخشیدن خودمون سخت است .. چند سال است که میخوام خودم را ببخشم به تازگی شاید کمی موفق شدم ..
ولی آیا واقعا خودم را بخشیدم؟؟ یک بار که پیش مشاورم بودم گفت خوب است خوشحالی میخندی باز و معلوم است از دل می خندی
گفتم : دکتر چه کنم باید زندگی کنم .. اگر این کار را نکنم چه کنم ؟ خوشحال شد
ولی گاهی فکر میکنم دارم فیلم بازی میکنم دلم نمیخواد کسی که من را می بینه بگه هی این بعد از چهار سال باز هم ناراحت است
ولی واقعیت این است وقتی یادم میاد دلم تنگ میشه ولی زندگی است با خوب و بدش باید زندگی کرد و بخشید هم خودمون را هم دیگران را