دوستی می گفت: خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به
حضور و غیاب داشتند. تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام می
دادند، ابتدا و انتهای کلاس، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس
بنش...ینی. هم رشته ای داشتم که شیفته یکی از دختران هم دوره اش بود. هر
وقت این خانم سر کلاس حاضر بود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب
مجنون می گفت: استاد همه حاضرند! و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این
خانم بود و بس، می گفت: استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!
خوش هستند. امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ
کرده است:
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت وصیت نامه ی وحشی بافقی |