۳۷


 من دل ندارم که ببهری که جوانی
چون رفت زبهرم همه ان عشق وجوانی
 
عشم همه این است که راحت بمیرم
ارام بدردی که نبینم بمیرم
 
خوبان همه رفتن که نسینم که بیایم
روزی که روم باز که ارام بمیرم
 





عشق جوانی هرگز فراموش نشود
هر لحظه رود عشق فراموش نشود

آن عشق ز جان و دل و پاک باشد
هرگز ز یاد دل و دلبر جانان نرود

دانم شوی باز جوان و دل جوان
عاشقی چیست هیچ دل خوش بگذران



من عاشق ان زمان که بودم
با چند جوان که سر نمودم
 
افسوس که برفت عشق جوانی
پیری که رسید ندید زمونی
 
چون گوش نشسته تا بمیره
روزش که شب سیاه رسیده
 
مجبور که نگویه با کسی حرف
چون رفت زبرش نصیب به این وقت
مهتاج که شده بوقت پیری
 
دانت که نکرده زندگونی
چون توشه نداشته  زبهر پیری
هرچه که بداشت زنده جونی
 
 
 





دانم شعر گویی ز تنهایی
دل خوش کنی به تنهایی
با شعر کنی دل خود ارام
شاید که بگیری دلی آرام
تو مرد کهن از دل خود شعر گویی
چون شاعر دل خسته شعر گویی
از عاشقی و جوانی و بیداد زمانه
خود دانی که شوی عاشق ز زمانه


 



شعرهای من از غیرکهن میخیزد
بر مردم پاکی که گذر میریزد
 
خواستم که بگویم که چنان میخیزد
هنگام که رفتم وچنین میخیزد
 
یاده همه باشم که بپیری شدم شعار
بی پول وخانه که شدم مفلص این دل
 
شعر که همه نیست بپولی که بمالی
شعر ها همه از بهر دلم میخیزد

۳۶

ازعاشق پیشئی پرسیدن ای دوست
که عاشق توبگشتی  یا  شد دوست
بگفتا من زنی عاشق  بود 
همیشه من بفکر یار بودم
ولی روزی رسید دستش چه خالی
گذشتم تا بمیرد همچه حالی
نه فکرش بود بگیرد پول از من
فقط میخواست کنم من بش محبت
نکردم من به او در روز تنگش
 محبت باز ندید از یار سنگش
همین باعث شدو شد همچه سنگی
دوباره باز گرفت از من چه خالی
یروز در تک وتنهائی نشسته
بزنگی شیشه قلبش شکسته
سراغی از منه عشق گرفته
جوابش دادم ای عالم چه زشته
زدست دادم هر انچه در دلش بود
دوباره تک وتنها هر دویک سو
خدایا رسم عاشق من ندانم
بکی گویم بچندین بار برایم
همیشه هر گفتم در دلم ماند
یکی در کشوری دیگر به ایرون
همین شد من تکو تنها بمانم
چوماهی در کف دریابمانم
یه صیادی دیگر نیست تا بیاید
بدونم گر بیاید من نه انم





, 26 April , 2009 12:22:46


همیشه فقط روشنی دیدم
همیشه فقط خوشی دیدم
همیشه دلم خوش بودمانند کودک
به هر چیز خوش و خرم بود مانندکودک
زمانی رسید عاشق شدم من
کوس رسوایی زدم من
جهان شد پر از عشق و محبت
تا چشم حسودان زد بر تار محبت
بدزدید زندگی را و تیره کرد شب ظلمت
بقیه اش رو دیگه حوصله ندارم
حالم خوب نیست ازمایش دادم تا ببینم چی است



Sent: Saturday, April 25, 2009 10:25:54 PM


همیشه کوی مرگت را شنیدم
بجز نفرت ازت چیزی ندیدم
نمی دونم چه از ماله کجائی
زایرانی یاکه بندر نشانی
همین دونم همشه از مرگ بگوئی
زمین رنگی را تاریک ببینی
همین است رنگ روشن را نبینی
برای اینکه در دل چون نشینی
 
 

۳۵

این زندگی است .  

بدنیا می آیی .  

درس میخونی  

کار میکنی  

تشکیل زندگی میدی   

از تنهایی بیایی بیرون و کانون گرم داشته باشی

منتظری بچه ها بزرگ بشن  

می رن  

و تنها می مونی  

کسی بهت سر نمی زنه  

و اگر خطایی کرده باشی  

میگن تقصیر تو بوده  

و در اخر تنها هم می میری 

 

خوب پس چرا باید ازدواج کرد که بگن تقصیر خودت بود؟ 

چرا باید تشکیل زندگی داد که بگن دست و پا گیر هستید؟ 

اره به زنها میگن  

 

واقعا موندم که هر کاری میکنند خودشون جار می زنند و افتخار می دونند. ولی برای زنهای بدبخت  بی حرمتی است و ........... 

 

نمیدونم چرا ازدواج کردم و حالا بشنوم که چرا گفتم شوهرم از من پول گرفته و به شوهرم در مسئله مالی کمک کردم ؟< 

چرا باید بهش بر بخوره . اره درست است باید در اصل می مرد میدونید چرا ؟ 

به خاطر اینکه به همه افتخار و فخر می فروخت که دوست دختره داره و هر شهری یک نفر را داره . 

حالا که ناله می کنه می دونند که چه کارها کرده . 

تا پارسال برای من فخر می امد که نیستی وضع خوبه حالا بعد از دو سال دوری میگه تو بد قدم بودی . یعنی حرفهای اول که میگفت بد قدم بودی و زندگی من را خراب کردی. 

 

اقای عزیز جایی که بگن زن را باید گول زد و ..... و ول کرد .  

باید به همه گفت که این شوهر بدرد هیچ نمیخوره 

 

والله تو کار خدا موندم . هر موقع میگم پس کو ؟ بهانه می اره و ارتباط را قطع میکنه و بعد که اعتراض میکنم پول چی شد میگه ندارم بعد صبر کن . 

 

مسخره است ..............

۳۴

آنکه با زندگی می سازد      زندگی را می بازد
با زندگیت نساز                 زندگیت را بساز 
 

این شعر را یکی از دوستان برام کامنت گذاشته بود. خیلی وقته چیزی از زندگی خودم نگفتم .بقدری شهر شلوغ بود که فکرم مشغول بود اخر چی میشه . و ناراحت این اوضاع بودم این مملکت کی میخواهد ارامش را ببینه . 

 

اره این شعر درست میگه من خواستم با زندگی بسازم ولی باختم. جند شب بود براش نامه می نوشتم ولی اخر چی شد شما فکر میکنید چی شد؟ 

تو این شلوغیها که اصلا نه نامه ایی داد و نه تلفنی زد که سالم هستی چیزی شدی یا مردی ؟ 

والله اما از دست این مردها .  

 

خوب از کجا شروع کنم  

همین چند شب پیش براش نوشتم که من پول لازم دارم. جواب نداد بعد از یک هفته باز نامه دادم که من پولم رانیاز دارم. 

نوشت : به جان بچه هام خجالت می کشم حتی نامه بدم بچه هام رو کفن کنم ندارم نمیتونم نه که دلم نخواهد نمی تونم پرداخت کنم. و این حرفها 

بعد براش نوشتم که من اصلا می ام اونجا.  

نوشت من رو می ترسونی  

نوشتم نه تو هنوز اسمت تو شناسامه من است  

نوشت که من با تو زندگی نخواهم کرد چون تو یک زن بد هستی و بدقدم تازه کمی جون گرفتم بیایی دیگه طاقت ندارم  

. این حرفی از یک مرد تقریبا ۶۰ ساله است. مسخره است  

من هم عصبانی شدم و هر چی تو دلم بود براش نوشتم . 

 

بد قدم بودم . - تو هیچ نداشتی که با قدم من خوب بشه یا خراب- 

بد قدم بودم .- تو خونه و زندگی هیچ جای دنیا نداشتی - 

بد قدم بودم. - که تو نتونستی پاک بمونی- 

و خیلی چیزهای دیگه که درست نیست نوشته بشه. 

 

و جالب اینکه برام نوشتی : من دزد هستم و از پول های تو می دزدیدم . 

خوب چی میتونی بگی ؟ کافر همه را به کیش  خود پندارد. 

 

میگی : من زن خرابی بودم که باهات سفر اومدم. 

این رو راست میگی اگر درست بودم چرا باید میامدم که این سرکوفت را همیشه بشنوم. 

 

میگی : تو تنها سفر می رفتی و همیشه تنها بودی. 

آره حتی برای دندونت که رفتی یک کشور دیگه در حالی که من سگ دو میزدم تا وام بگیرم و گفتن نکن اون با این کار داره تفریح میکنه باور نکردم . راست میگی من بیشرف بودم . 

 

میگی : حسادت و تهمت های من باعث خرابی این زندگی شد. 

اره باز راست میگی  اخه تو دوازده امام بودی که امدی با من ازدواج کردی و حالا باتهمت من از راه بدر شدی. یادت هست زمانی که گفتی قبل از اینکه بیایی من زن داشتم. که گفتم این لباس خواب مال کی است گفتی مال کسی نیست جا مونده. خجالت هم خوب چیزی است. 

 

گفتم با زندگی من شوخی و بازی کردی. 

گفتی نه یک دفعه همه چی خراب شد در حالی که فقط بازی کردی و خوب دستت اومده بود با من چه کنی و چی بگی.  

یادم نمی ره سر او ن چک و سفته که دست من بود چه ادعا بازی تو کشور غریب در اوردی که من رو مجبور کردی بهت بدم و خنده‌ایی سر لبی کردی که تیر به روحم زدی. 

 

اره تو شرف داشتی و من نداشتم  

اره تو مرد بودی و من نامرد 

 

میگی از پیش برنامه ریخته بودم برات که سرت کلاه بزارم . ولی خودت سر خودت کلاه گذاشتی و خدا رو شکر میکنم که زود نجاتم داد.  

 

با اینکه نه روحیه دارم و نه احساس ولی دلم میخواد تو رو اذیت کنم. ولی با اذیت تو اذیت میشم چون فکر میکنم هنوز اون اسم تو شناسنامه هست و باید پایبند باشم . 

 

تو یک مردی هستی که زن خراب را می پسندی زنی که همه کار کرده باشه و ته مونده اش را به تو بده . مبارکت باشه . خوش باش  

 

تو میگی من غر می زدم . راست میگی میدیدم تو فقط فکر خودت هستی نه زندگی و نه درست کردن زندگی . 

 

میگی حرص این چیزی ها و زحمت ها برای زندگی من بوده.  

کدوم زندگی  ؟؟؟؟ کو زندگی ؟؟؟؟ زندگی که بخواهد به حرف این و اون باشه به درد نمی خوره 

 

میگی با کسی تماس نداشتی همون دوست ۸ ساله یا زن ۸ ساله چینی. 

نه نداشتی فقط در نبود من اون بهت مشق میداده چه کنی . چه نکنی و مدام به تو میگفته که زنت چرا پول نداره چرا پول نمی یاره و مدام هم میگفتی اون میگه . 

یادت هست برای ویزاش که حرف میزدی رنگت میشد قرمز و بعد شروع میکردی تعریف کردن . 

تو دلم میگفتم ایرادی نداره دور هستیم . ولی نمیدونستم همین گذشت های من چی بر زندگی من می یاره . 

 

امیدوارم ۲۰۰ سال عمر کنی . ۲۰۰ سال عمر کنی ببینی روزگار چی می شه.

۳۳

داشتم خاطراتم را مرور می کردم که این رو دیدم . مسخره است بخونید و ببینید این ادم هر چی گفته برعکس کرده  

 



Date: Wed, 21 Sep 2005 02:05:03 -0700 (PDT)
Subject:  

KODAVEND BESHER RA BERAYA CH AFRED  MEN NEMEGAM BERAYA HAVES BEZEY VE YA SEX VELY YAKEY AZ LAZET HAYA DONY AEN AST MEN NEZERAM AST TA ZEMANYE KA ZENDH HASTEY AZ AEN FORSET ASTAFADH KON \
1- SEFER 2- KOB BEKOR - 3- KOB BEPOSH 4-KOB RAFTAR KON -5- GABET NAKON 6- HAMESEH FEGAD BE KODAT FEKER KON - GONH NAKON -AGER METVANEY KOMEK BE DEGARAN KON FERG BEN MZHAB GARAR NEDH YAK ANSEN BEYASTEY FEKER KONAD KA KOLEYA MEZHAB RA KODAH AFEREDH MEZAHBEY KE KODA HER PYAM BERY BERAYA AN FARASTADH
PES MA KEY HASTEM KE TASMEM BEGERAM AN MEZHAB KOB AST YA AN MEZHAB BED
RORAST DER ZENDEGEY YAFA DAREY BE AFRADY KA BE SHMA ASHG MEDHAND
ANSANYAT GEZESHT DER ZENDEGEY MEZHAB VAGH AEN AST AGER DER AEN DONYA KOSH BODEY AEN RA BEDAN  DER AN DENY HAM PEROZ MESHEVEY
SHAMA YAK KANOM HESTEY VE KELY ZENHA RAZ DELASHAN RA BE HAM NAMEGAN AKER MAILHIY KE BERAYA MEN ME IAYAD SHMO BBENYD BED MEDANY KA ZENDEGY CHEST VE CHEGADER BEARZESH

۳۲

سلام عزیزم

خیلی وقته برات چیزی ننوشتم . می نوشتم ولی برات پست نکردم .

در مورد خیلی چیزها به ترتیب برات می گم .

خوب میگفتی اختلاف از یکی از اتاق ها شروع می شه .

راست میگفتی . حالا که ازت دورم خوب می فهمم که همین اختلاف باعث خیلی چیزها شد . خوب شاید باید به من میگفتی ولی نگفتی. هر کس یک مدل است. باید قبل از هر چیز این مسئله را حل میکردی و به من میگفتی ولی طوری رفتار میکردی که به نظر می امد راضی هستی. ولی الان که فکر میکنم می بینم نه . تو به خاطر اینکه با خیلی ها اشنا بودی تمام مدت در حال مقایسه بودی و نمی تونستی فکرت را عوض کنی. مشکل مشکل هر دو بود. ولی وقتی این مسئله را تو زود متوجه شدی باید یا قطع رابطه می کردی یا یک طوری درست میکردی.

من هم نمی دونستم ولی از حرفهای تو باید متوجه تمام قضیه می شدم . وقتی میگفتی این مسایل برات اهمیت نداره . وقتی میگفتی این چیزها چیزی نیست تو زندگی چیزهای دیگر هم هست. ولی نه نمی تونستی ولی تظاهر می کردی. خوب حالا من راحت تر می تونم این مسئله را درک کنم و برام قابل قبول است .

تو تویی که نمی تونستی دل بکنی و تمام مدت در فکر کسی بودی و تمام مدت به رخ می کشیدی نباید این رابطه را ادامه میدادی.

یادت هست می رفتیم خرید میگفتی فلانی زرنگ بود. میگفتم من سر فرصت باید خرید کنم می گفتی اون چرا زرنگ و فرز بود. ولی هیچ وقت فکر نکردی اون یک خارجی بوده و به خرید در فروشگاههای بزرگ عادت داشته ولی من نه . چرا فکر نکردی که اون زندگی های دیگه داشته ولی من نه . این فکرها را نکردی . و حالا میگی که طرف چند بار زنگ زد و دیگه همه چی تمام شد.

یادت است بعد از مدتی بعد از اولین عید که اونجا بودیم گفتی طرف میگه چرا من پول ندارم . چرا من از خانواده پول نمی گیرم چرا من ... و تمام میگفتی اون میگه . باز من چیزی نگفتم ولی بهت گفتم یادت باشه من پدر ندارم که ازش پول بگیرم من کسی را ندارم ازش پول بگیرم ولی باز میگرفتم و فقط به خاطر این زندگی ..........که دوست داشتم ادامه بدم ....

یادت هست بعد از مدتی گفتی ای داد و بیداد پول نداریم خونه را اجاره بدیم وضع خراب است . یادت است که طلا فروختم حتی دستبند و گردنبند من را که قبل از اشنایی با تو خریده بودم و کلی قیمت داشت ولی توچه کردی.؟ باز هم به جای اینکه پول را به اجاره بدی نصفه دادی به کارگرت و بقیه رو هوا رفت .

میگی به حرف کسی گوش نمی کردی . یادت است کارگرت گفته بو د این جا طلسم شده است کسی را اورد که مثلا سحر را باطل کنه باز مثل همیشه گفتی که گفته از من است. یادت است تا یک هفته خودت را عقب میکشیدی و حتی خودت را جمع میکردی که خدای ناکرده من دستم به تو نخوره . حتی موقع خواب دیر می خوابیدی که مثلا به من نخوری .

یادت است برای دفعه اول که اومد خانه مادری دست خالی اومدم چون یکی از دوستانم بلیط گرفته بود. یادت هست از کارگرت خیلی تعریف میکردی و یک روز هر چی فیلم هندی بود بردی مثلا تو مغازه چه کردی ؟ گفتی اونجاست در حالی که طرف گفت که برده است خونه خودش .

یادت هست بعد از برگشت من گفتی به دختر طرف پول میدادی. در حالی که هر موقع من میگفتم پول بده میگفتی ندارم چه کنم .  یادت است گفتی به یکی دیگه از کارگرات گفته شوهر ندارم تو هم گفتی من هم ندیدم شوهر داشته باشه و یک روز گفتی یک نفر رو معرفی کرد تو خونه اش و گفت شوهرم است .

اینها یادت نیست بعد میگی من تهمت زدم ... بقیه را باز هم برات می نویسم .

یک روز این آدرس را در اختیار تو میزارم چه موقع نمیدونم

۳۱

تف به شرفت . که شرف نداشتی. امروز عصبانی هستم. خیلی عصبانی هستم .  

شرف کاش داشتی که نداری. کاش داشتی . 

 

میدونی وقتی  میگی پاک موندی چی دلم میخواد بگم ؟ بگم اره میدونم حموم رفتی و ... 

میدونی وقتی میگی که مثلا من رو دوست داری خنده ام میگیره. 

مسخره است 

دیروز یکی ازدوستانم میگفت چرا موندی چرا نرفتی؟ گفت اوضاع جور نیست . بهانه مثل همیشه . 

گفت کدوم شوهر است که زنش رو دوست داشته باشه ولی دور باشه. و خندید و رفت

۳۰

خیلی وقت است ننوشتم . نمیدونم از خستگی است یا اینکه اصلا  حوصله این کار را ندارم . میدونی چقدر چیزها یادم میاید که ناراحت می شم.  

یادت است میگفتی چرا زن ایرانی مرد را برای خودش فقط میخواد؟ 

یادت است میگفتی چرا من باید سفر نرم چرا باید همیشه با تو برم؟ 

یادت است مدام زنگ می زدی و میگفتی بدهی را چه کار کنیم ؟ 

یادت است شبی گفتی که برو تو ایران راحتی و من اینجا تنها راحتم ؟ 

یادت است گفتی برو سه ماهه کارها را درست میکنم و برگرد؟ 

یادت است گفتم الان شده یکسال و سه ماه گفتی خوب شده که شده ؟ 

 

امروز از صبح بیدار شدم و همش فکر این حرفها ؟ چرا ؟ نمیدونم  

 

۲۹

امروز بهت تلفن کردم . باز گفتی فردا. فردا . بهت گفتم مگه میشه باز هم فردا سه ماه شده یعنی چیزی دست تو نمی رسه ؟ باز گفتی نمیدونم فردا.

اخه ادم حسابی تو حرف دروغ هم میزنی چیزی بگو که درست دربیاد اخه مسخره مگه میشه . خودت عکس می فرستی که روی میز پول است باز میگی ندارم ندارم ندارم . فقط برای کارهای غیرشرعی داری. برای خودت ؟

تو کی میخوای ادم بشی؟ کی میخوای مثل یک ادم زندگی کنی؟ تو بیشتر از نیم قرن است داری زندگی میکنی ولی فقط با چی دلت رو خوش کردی؟ هان ؟ مسخره است ؟

تو فقط مسخره کردی من را و خجالت هم نکشیدی . از تو ناراحت نمی شم بیشتر از خودم ناراحت هستم که چقدر بهت اعتماد داشتم .

هر کس این نوشته ها رو میخونه یادش باشه که به هیچ کس اعتماد نکنه مخصوصا به نزدیک ترین و شریک زندگی اش. چون نامرد تو این دنیا زیاد شده .

ولی اذیت می کنمت . خوب هم اذیت میکنم . امشب هم باز مهمان داری معلوم است وقتی تو ... میخری یعنی مهمان داری. خجالت بکش. یک روز زنگ می زنند و میگن مرده تو را تو خیابان پیدا کردن . خدا عاقبت کار تو را به خیر کنه. حرام خوردی و نجس خور. ادم هم نمی شی .

۲۸

امروز سه روز است ازت خبری ندارم. هر چی زنگ زدم تلفن را خاموش کردی. ایرادی نداره باشه . اون نامه ایی که نوشته بودی خودت دوباره بخون ببین چی نوشتی . این مردی تو را می رسونه که چقدر مرد هستی. ماشالله بزنم به تخته . نگاه کن و بخون . ببین خنده دار نوشتی .

باشه من هم خدایی دارم.

این روزها ماشالله میدونم وضع مالی خوبی هم داری. انشالله که همیشه خوب باشه . من که دیگه چیزی ازت نمی خوام نه خبری نه پولی و نه چیزی.

تو نوشتی که ببخشم . باشه می بخشم همون کاری که میخواستم بکنم . ولی  خوب بقیه چیزها چی؟ یعنی هیچ؟ این درست است از من بگیری و خرج دیگری کنی؟ باشه من هم خدایی دارم .

من خوبم و وضعم خوب است و مشغول به زندگی . شکر خدا رامیکنم که دیوانه تا بحال نشدم و یا مریض. واقعا می ترسیدم که مریض بشم . خدا بهم رحم کرده که این چیزها پیش نیامده .

تو هم انشالله خدا بهت بده .