ازدواج و عشق از دید اشو
«ازدواج وسیلهای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیلهای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیدهای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل میسازد.» «اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.» «اگر دیگری را دوست میداری، اگر میخواهی یاریش کنی، کمک کن تا یگانه شود. نه نباید او را اشباع کنی. تلاش نکن با حضور خود بگونهای او را کامل کنی. دیگری را کمک کن تا یگانه شود. چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد.» «انسان عاشق هرگز به کسی خشم نمیورزد، چون در واقع وابسته به دیگری نیست. او میتواند در تنهایی نیز شاد باشد... البته او باز شادی خود را با دیگری تقسیم میکند ولی دیگر به کسی وابسته نیست. اکنون دیگر رابطه وابستگی برقرار نیست؛ این پیوند است، پیوند وابستگی متقابل.» «با عاشقشدن، کودک باقی خواهی ماند؛ و با عروج در عشق، به بلوغ دست خواهی یافت.» «بزرگترین معجزه در جهان آن است که تو هستی، من هستم. بودن بزرگترین معجزهاست و مکاشفه درهای این معجزه بزرگ را برویت میگشاید.» «تمام تاکید من نه بر اسمها که بر افعال است؛ تا میتوانی از اسمها حذر کن. اینکار در زبان امکانپذیر نیست، ولی در عرصه زندگی میتوانی. چه، زندگی خود یک فعل است. زندگی یک اسم نیست، واقعاً «زندگیکردن» است و نه «زندگی». عشق نیست، عشقورزیدن است. پیوند نیست، پیوندیافتن است. ترانه نیست، ترانهخواندن است. رقصنیست، رقصیدن است.» «حیرت خواهی کرد، که اگر خود را دوست بداری، دیگران نیز دوستت خواهند داشت. هیچکس کسی را که خود را دوست نمیدارد، دوست ندارد. اگر نمیتوانی به خود عشقبورزی، چه کس دیگری به این کار اهمیت خواهد داد؟» «دوستی به پیوند میانجامد، ثابت میماند، صمیمیت بیشتر جاری است، و سیال. دوستی یک رابطهاست، صمیمیت حالتی از وجود توست. صمیمی هستی، با کدام و چه کسی، ابداً مهم نیست.» «دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبهخود پیش میآید. انسان نیاموخته است که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.» «رابطه جنسی هرگز کسی را ارضا نکردهاست. این پیوند، بیشتر و بیشتر عدم رضایت ایجاد میکند. رابطه جنسی هرگز کسی را به کمال نرسانده – با کمال بیگانهاست. رابطه جنسی زمانی معنا مییابد که با عشق همراه باشد. پس عشق و رابطه جنسی به هم میآمیزند. و عشق مرکزیت عظیمتری است، مرکزیتی والاتر. آنگاه که رابطه جنسی به عشق گره میخورد، بالا و بالاتر جریان مییابد.» «زمانی فرامیرسد که به عشق رسیدهای و زمانی فرا میرسد که به ورای عشق میرسی. زمانی فرامیرسد که پیوند مییابی و از این پیوند لذت میبری، و زمانی خواهد رسید که تنهایی و از زیبایی تنها بودن لذت میبری. آری هر چیز و هر زمانی زیباست.» «زندگی وابستگی متقابل است. هیچکس مستقل نیست. حتی برای لحظهای نمیتوانی تنها زندگی کنی. به حمایت تمام هستی نیازمندی، هر آن دَم است و بازدَم. نه این یک پیوند نیست، این وابستگی متقابل محض است.» «شهامت به معنای زندگی در پیوند با دیگران و در عین حال مستقل باقیماندن است. انسان نوین، انسان با شهامت خواهد بود. در گذشته، تنها دو نوع ابله در جهان زندگی میکردهاند، گونهٔ این دنیایی و گونهٔ آن دنیایی – ولی هر دو ابله بودهاند. انسان واقعاً بیباک کسی است که در این جهان زندگی میکند ولی به این دنیا تعلق ندارد.» «عشق آزمونی روحی است – ربطی به جنسیت ندارد و با کالبدها بیگانه است، عشق با درونیترین کانون وجود سروکار دارد. اما تو هنوز حتی به معبد خود قدم نگذاشتهای. ابداً نمیدانی که کیستی، و با اینحال در پی آنی که چگونه عشق بورزی. نخست خود باش، خود را بشناس، و دل خوش دار که عشق را پاداش خواهی گرفت.» www.faryad.epage.ir «عشق با درد همراه است – چون رشد را موجب میشود. عشق با درد همراه است چون عشق چنین میطلبد. عشق با درد همراه است چون عشق دگرگون میکند. عشق با درد همراه است، چون در عشق از نو زاده میشوی.» «عشق به مثابه یک پیوند رخ مینماید اما در خلوت ژرف آغاز میگردد. هنگامی که به تمامی در تنهایی خود خرسندی، هنگامی که مطلقاً به دیگری نیازمند نیستی، وقتی حضور دیگری یک احتیاج نمینماید، آنگاه است که توانایی دریافت عشق را خواهی داشت. اگر وجود دیگری نیاز تو باشد، تنها میتوانی بهرهکشی کنی. تزویر کنی، مسلط شوی، اما عشق نمیتوانی بورزی.» «عشق یک پیوند است. عاشق و معشوق هر دو تلاش میکنند خود باقی بمانند، در پیوند و در عین حال مستقل، چنین است که مبارزه آغاز میشود.» «تا دوری نزدیک نتوانی بود. اگر همیشه دور بمانی، عشق خواهد مرد. اگر همیشه نزدیک بمانی، عشق خواهد مرد.» www.faryad.epage.ir «والاترین هنر در جهان آنست که مرید باشی. این موهبت با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. مریدی یگانهاست و همتایی ندارد. در هر پیوند دیگری، چیزی شبیه آن نخواهی یافت، نه چیزی مثل آن نمیتواند وجود داشته باشد.»
عشق یک تجربه هست ولی زبان بسیار مکار است. پس مراقب زبانت باش.
هر گاه عاشق باشی احساس عجز کامل میکنی. درد عشق هم همین است. زیرا تو میخواهی هر کاری را برای معشوقت انجام دهی اما میفهمی که کاری از دستت بر نمی آید. اما عشق یعنی همین که تمام فکرت؛ خدمت به دیگری باشد حتی اگر از عهده ات بر نیاید.
تو نمیتوانی انسانی را تصاحب کنی. زیرا او یک شخص است. تصاحب فقط با اشیاء ممکن است. اگر هنوز به دنبال تصاحبی؛ عشق تو شهوت است.
اگر نتوانی با معشوقت ساکت بمانی؛ بدان که هنوز عاشق نشده ای.
تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر میشود. هر چه بیشتر ایثار کنی؛ بیشتر میگیری. www.faryad.epage.ir
والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند.
اگر عشقی احساس نمیکنی؛ تظاهر نکن. سعی نکن نمایش بدهی که عاشقی. حتی اگر خشمگینی بگو که خشمگین هستی و باش. ولی حقیقی باش
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگترین هنر جهان است.
اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست؛ بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.
وقتی با عشق به دیگری بنگری؛ او والا میگردد و منحصر به فرد.
مرسی زیبا بود
سلام رویا خانم خوب هستید ؟
ممنون که به وبلاگ من سر زدید و نظر دادید و مهمتر اینکه این سر زدنتون باغث شد منم بیام و این نوشته شما رو بخونم که خیلی روم اثر گذاشت و آرومم کرد . باز هم ممنون