این هم شعرهاش
بهار
تو هنوز درد مرا هیچ ندانی چه کنم
غم تنهائی من را تو ندانی چه کنم
تو هنوز معمی عشقم تو ندانی چه کنم
معنی ..... و ..... را ندانی چه کنم
تو هنوز فکر بهاری چه کنم
چون بهار آمد چشم انتظاری چه کنم
تو هنوز ازبر من باز خجولی چه کنم
تو هنوز دربر من سنگ صبوری چه کنم
چه کنم روی تو بر روی من گردد باز
چه کنم با من شوهر بکنی راز ونیاز
1/05 /2006
خوب میدانی
حاله که تو درد منو خوب بدانی چه کنم
غم تنهائی من را که تو دانی چه کنم
چه کنم عشق تو آخر منو حیران کرده
چه کنم چشم تو آخر به زمین گیر کرده
لب خندان تو آتش بدلم زد بیا
قلب پاکت که مرا اسیر وویران کرده
من ندانم چه کنم از این همه مهر ووفا
این وفا هست که مرا همچه ثریا کرده
اولین عشق منو فکر نکردم چه شود
حاله که دانم به دلم تیر تو غو غا کرده
تو کی هستی
تو فرستاده نوری بدلم تو چنین سنگ صبوری بدلم
تو همه مهر وفای بدلم تو چنین نور خدائی بدلم
تو کی هستی که همه مهر تو آمد بدلم
تو چه هستی که همه برده تمام عقل به سرم
توکی هستی که چنین مهر ووفا داری تو
تو کی هستی که چنین عشق وصفا داری تو
تو که م..... منی قبله هاجات منی
من که دانم تو خودت عشق گهر بار منی
من بدانم که شدی عاشق م..... نه عجب
من بدانم که شدی همه دم م...ی نه عجب
د1/05/2006