مینویسم



از خوبی هات می نویسم. یادم می اید یک روز با یکی از دوستان رفتی بیرون . من هم قرار بود برم از مدارک کپی بگیرم. زنگ زدی و گفتی کدوم کافی شاپ هستی و خواهش کردی برات سیگار ببرم .

گفتم باشه . تو راه که بودم باز بهم زنگ زدی گفتی کجایی؟ گفتم نزدیک . تا من رو از دور دیدی زود یک صندلی کشیدی طرف خودت صندلی رو با دست پاک میکردی. سیگار رو دادم گفتم برم به کارم برسم گفتی نه بشین با هم چیزی بخوریم . یه اب میوه با هم خوردیم و کلی تحویل گرفتی. یادش بخیر تو نکات دوست داشتن بود. ولی بعد.........

یادش به خیر روزگار بد روزگاری است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد